“آغاز خوابگردی بود. سرازیری یکی از فرعیهای زرتشت را پایین رفتم. زنی در مانتوی شیرقهوهای و مردی گفتگو میکردند، زیر شاخه درختی. پس هنوز حرفهای عادی میزدند. از نیمههای کوچه جمعیتی را به صف در پناه دیوار دیدم و قدم تند کردم. شبیه صفهای راسته فروشگاه سپه بود. رفتم ته صف. سایهبانهای بیمارستان افتاده بود بر زمین داغ خیابان. هوا به سینهای نمیرسید. اندرونه منقبض. از صف آمدم بیرون و در پیاده رو قدم زدم. روی پله نشستم. نفس عمیقی کشیدم. از هوای پر دود ریه را انباشتم، بیفایده، سینه تنگ بود. “مجابی” برابر صفه سنگی با کت و شلوار سیاه دیدم.” (از مرثیهنامه غزاله علیزاده در سوگ م.امید)
اینجانب سابقه آشنایی و رویارویی با روزنامهنگار و شاعر نام آشنای کهن بوم و برمان، دکتر جواد مجابی، به سال 1354 برمیگردد. در یکی از رفت و آمدهای تالارهای نقاشی، شبی در تئاتر شهر به هنگام اجرای کنسرتو دو نفره از “پیر اوربان” و “گی ریبل” دکتر مجابی را دیدم. در آن سال دکتر علی رفیعی نخستین اجرای تئاتریاش را پی از مراجعه به ایران، در تالار مولوی بر صحنه میآورد. در حیاط دانشگاه تهران، پیشنهاد گفتگویی با علی رفیعی را به ایشان گفتم که استقبال کرد. هماهنگ با دکتر مجابی، در سه شماره روزنامه اطلاعات به سال 1354، گفتگوی من با دکتر رفیعی چاپ شد و از آن پس با محبت جواد مجابی، در شمار تحریریه اطلاعات کسوت و رخت و ریخت بر تن کردم: محمد ابراهیمیان، احمد سخاورز و عباس صادقی (پدرام) چهرههای آشنای آن روز روزنامه اطلاعات با سردبیری منصور تاراجی که به قولی با قلم چموشش عالم و ادنی را از دم تیغ میگذراند و جریان خاصی به اطلاعات بخشیده بود، در شمار این کارنامه بودند. دکتر مجابی نیز با دقت و درایت، دبیر بخش هنر و ادبیات بود. در آن سالها من نقد تئاتر مینوشتم و دکتر مجابی هم از کار و بارم راضی بود. تا سال 55، در جشن طوس و جشن هنر من هم گزارشگر روزنامه اطلاعات بودم. هادی خرسندی در آن سالها چهره دیدنی تحریریه روزنامه بود که شبی را با وی به همراه جواد مجابی در گل رضائیه در تخت طاووس به نوشخواری میپرداختیم، یاد باد! در سال 55، من از همکلاسیام بیژن امکانیان دعوت کردم بخش سینمای صفحه هنر و ادبیات اطلاعات را با هماهنگی با دکتر مجابی اداره کند که از آن پس بیژن امکانیان و فریدون جیرانی، نقدهای سینمایی را در این جریده فریده مینوشتند. از فیلم خوابنامه رحمان سرایدار به کارگردانی خسرو هریتاش تا فیلم غزل مسعود کیمیایی و غیره. من در این سال، از اطلاعات بیرون آمدم که شرحش بماند. البته من از سال 1352 در گروه ادب امروز رادیو نیز در بخش تئاتر با سردبیری نادر نادرپور و به همراه قطبالدین صادقی، برنامه آئینه آدینه نقد تئاتر را مینوشتیم که بامداد هر جمعه از رادیو دو پخش میشد. گویندههای ما نیز خانم ژاله صادقی، مولود کنعانی و بهروز رضوی بودند که واقعا به مطالب ما رنگ و رونقی خاص میبخشیدند. آن صداهای ملکوتی که حالیا امید دارم هنوز زنده و حنان باشند. آخر شبها که به همراه بیژن و فریدون به منزل دکتر مجابی در خیابان قوامالسلطنه میرفتیم و سراغ “تاری وردی” در کافه ریویرای قوام میگرفتیم. در سال 57، آن جمعیتها یکی پس از دیگری فروپاشید و هرکدام به سویی رفتیم، اما این دکتر مجابی بود که باز هم چونان درخت تناور، استوار ماند و فعال و کوشا به جا ماند.
در نمایشگاه نشر ثالث، که نشانگر آن است که مجابی شمع جمعی بود دیدنی و مغرور در آن سالها، همچنان دم به دم خود را به رخ میکشید. من بیشتر کارها را پیش از این یا در نمایشگاهها و یا در منزل دکتر مجابی در خیابان قوامالسلطنه دیده بودم. کتابها نیز برایم تازگی نداشت، اما تابلوها اگرچه از جلال و اخوان نامی در آن نیست، اما در هر حال اجله بزرگان در آن هستند و هشتاد سالگی مجابی را جشن گرفتهاند. شادا و حبذا!
دکتر مجابی که مصطبهای همه چشمنواز و بدیع را پیش رویمان تا سی مهرماه در گالری ثالث پی افکنده است. روزنامهنگاری آگاه، پاکدامن و شریف و انسانی بزرگ، حتی بزرگتر از صبغه شاعریاش. و اینک ناموارهای از مهدی اخوان ثالث که نامش در میان نامداران ثالث مغفول مانده است:
هان کجاست؟
پایتخت این کج آئین قرن دیوانه؟
ما
فاتحان قلعههای فخر تاریخیم
ما
یادگار عصمت غمگین انصاریم
ما
راویان قصههای شاد و شیرینیم
آه
دیگر ما
فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم
بر به کشتیهای موج بادبان از کف
دل به یاد فرههای فرهی در دشت ایام تهی دستیم
تیغ هامان زنگخورد کهنه و خسته
ما
فاتحان شهرهای رفته از یادیم
اما نگاهی به کارنامه هشتاد ساله مجابی او را آرتیستی جامعالاطراف معرفی میکند. از کاریکاتورها تا کاریکلماتورها. از قصه و شعر تا داستان و روزنامهنگاری. خلاصه دکتر مجابی، جامع جمیع جهات است و هماره ما از او آموختهایم تا به امروز که ایشان رهسپرد آرزوهای ماست. بهروزی و عافیت و سلامتیاش، هماره مسطوره ماست. اما نگاهی به هنرمندانی که درباره هشتاد سالگی مجابی نقد و نظر نوشتهاند:
منوچهر آتشی: تقصیر مجابی، ذهن فعال و سیال اوست. شاعر میراثی بیکران پشت سر دارد.
رضا براهنی: این مرد وجدان شریف استقلال نویسنده در کشور ماست.
سیمین بهبهانی: جواد شیرین و خندان است. طنز توانمند و زیبایش، هیچ کار او را وانمیگذارد. کانون خانوادهاش کانونی با محبت و گرم است.
اسماعیل خویی: شاعری خوب، داستاننویسی بزرگ، سخنشناس و باز یعنی سخنسنجی نامآور و طنزپردازی شیرین سخن.
عبدالعلی دستغیب:در آثار مجابی، طنز و جدی، طیبت و اندوه، مضحکه و غمنامه به هم میآمیزد.
محمود دولتآبادی: کارش همه عرصهها را در بر میگیرد. در عرصه فرهنگ، من چیزی نتوانستم پیدا کنم که از نگاه مجابی دور مانده باشد. یک مشخصه دیگر، روحیه خوشبینانه اوست در همه حال.
کاظم سادات اشکوری: به یاری تمثیل، شاعر میتواند حرفهایی بزند. طنز هم راه دیگری است که اندیشه شاعر را باز میگذارد.
محمدعلی سپانلو: مجابی یک تجربهگراست. در نهضت ادبیات جدید ایران، مجابی در واقع یکی از شاخصهای این نهضت است. صدای ویژهای داشته و هم تجربههای گوناگونی را از سر گذرانده است.
احمد شاملو: با نوشتههای مجابی از پیش آشنا بودم. با طنز سوزانش. در زبانی فشرده و قالبی تنگ که از مفاهیم چیزی همچون گلوله میسازد و نیز با آگاهی او از کاری که میکند.
سیدعلی صالحی: شعرهای سرخوشانه آقای مجابی، دقیقا نوعی مقابله انسانی و درست با جامعهای است که افسردگی ملی دارد.
عمران صلاحی: مجابی هم شاعر است، هم طنزنویس، هم نقاش، هم کاریکاتوریست، هم داستاننویس، هم رماننویس، هم نمایشنامهنویس، هم سناریست، هم موسیقیشناس، هم منتقد و روزنامهنگار، هم محقق، هم صاحبنظر، هم مشوق و هم انسانی بسیار شریف و نارنین.
ژازه طباطبایی: هر کجا از هنرمندان ایران و هنر ایران بزرگداشت برپا بود، یک چهره همیشه وجود داشت: “مجابی” که با صداقت و نیروی عجیبش جلوهگری میکرد. کسی که با از خودگذشتگی، بدون توقع و پاداشی در تمام این سالها حضور داشت و کوشش داشت راستگو و صادق باشد.
محمود فرشچیان: نازنین میدانم مدتی است با من محبت سابق را ندارید و امیدوارم مجالی باشد که پس از طرح مسائلی واقعا حق را به من بدهید. این روزها بیشتر به یاد آن عزیز بودم.
شمس لنگرودی: من این تاملات فلسفی را که در این شعرهای آخر هست، امروز به عنوان شعر دوست دارم. اسم شعرها را هم خود آقای مجابی گذاشتهاند: تاملات صبحگاهی. من میبینم شعر مولوی و حافظ و فرناندو پسوآ هم تاملات است.
اردشیر محصص: نظر به عوالم دوستی و مودتی که فی ما بین هست، هر نکتهای که از طرف آن دوست بزرگوار در مورد اینجانب به رشته تحریر درآید و یا به سخن شنیده شود، در صحت آن کسی شک نخواهد کرد، حتی اگر خود این جانب هم باشم.
حافظ موسوی: ذهنیت دکتر مجابی پیچیده است. یعنی پرشهای ذهنیاش زیاد است. گاهی در ذهن خواننده قابل جمع نیست.
منبع: هنرآنلاین
به قلم: همایون علیآبادی