«گزارش نشست تخصصی دهخدا، روشنفکر مدرن ایرانی» در دانشگاه تهران (18 دی ماه 1398)

گزارش نشست تخصصی دهخدا، روشنفکر مدرن ایرانی در دانشگاه تهران

به کوشش انجمن ایران‌شناسی و با همکاری انجمن علمی دانشجویی ایران‌شناسی دانشگاه تهران؛ نشست تخصصی ایران‌شناسی «دهخدا؛ روشنفکر مدرن ایرانی»  با حضور و سخنرانی استاد دکتر جواد مجابی، دانش آموخته حقوق و اقتصاد، شاعر، نویسنده، طنزپرداز، روزنامه‌نگار، نقاش و منتقد ادبی و هنری، ۱۱ دی‌ماه سال ۱۳۹۸ در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار شد.

در ابتدا دکتر جواد مجابی محقق ادبی و هنری، روزنامه نگار و داستان نویس، سخن خود را با بیان این نکته آغاز کرد: از آنجا که بسیاری ادعای علامه بودن دارند؛ ترجیح می‌دهد نه از علامه بودن دهخدا، بلکه از سیمای مدرن او به‌عنوان یک روشنفکر، سخن بگوید. برای اینکه بدانیم چرا دهخدا روشنفکر مدرن ایرانی است، باید نخست تعریفی از روشنفکر داشته باشیم. روشنفکری نقد خردورزانه و دائمی نسبت به وضعیت بشری است. باید در این نقد؛ حتماً خردورزی باشد، نه از روی احساسات و عواطف؛ نه فصلی و موقتی، بلکه دائمی و پیگیر و این باید به عرصه برخورد آرا و عقاید بیاید و مخاطب اصلی خود را که طبقه متوسط و تحصیلکرده شهری هستند بیابد تا آنان پیام او را به همه برسانند. دهخدا استاد دانشگاه، رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی، نماینده مجلس، روزنامه‌نگار، عضو حزب عامیون اجتماعیون (ترجمه سوسیال دموکرات)، دیپلمات وزارت خارجه و بالاخره گردآورنده فرهنگ واژگان پارسی بود که زیرساخت ادبیات ماست. دهخدا یک دم تا پایان عمر، از نقد و روشنگری بازننشسته و در هر دوره‌ای به یک صورت عمل کرده‌است.

اما چرا مدرن؟ ایشان با بیان این مقدمه در ادامه گف: مدرنی که ما در ایران می‌شناسیم، با غرب فرق دارد. در ایران؛ آزادیخواهی، طغیان علیه سنن قدیمی و پیشرفت به‌سوی روش‌های نوین؛ به معنی مدرن بودن بود. پس از دهخدا؛ مسائلی چون محیط زیست، کودکان کار، پناهندگان، حمایت از حیوانات، مبارزه با تبعیض جنسیتی و… نیز اضافه شد؛ که در آثار دهخدا، اگر اثری از آنان نیست، چیزی ضد آنان نیز وجود ندارد. دهخدا فارغ‌التحصیل مدرسه علوم سیاسی بود، به وین رفته و دو سال دیپلمات بود، بازگشته و به دستگاه امین‌الضرب رفته بود، و در سال ۱۳۲۵ ق با میرزا جهانگیر خان شیرازی، روزنامه صور اسرافیل را منتشر کرده‌بود؛ در ۳۲ شماره؛ که البته چند بار هم توقیف شد. بعد چرند و پرند را منتشر کرد که ۲۴۰۰۰ شمارگان داشته؛ در روزگاری که روزنامه‌ها به چندصد نسخه هم نمی‌رسیدند. سپس مجلس را به توپ بستند، صور اسرافیل را اعدام کردند و دهخدا در نهایت سختی و تنگدستی، به خارج از ایران گریخت. نامه دهخدا به سید نصرالله تقوی، گلایه از مردمان روزگار است که قدر خدمت، فداکاری و شرافت او را ندانستند. او به پاریس و سپس به سویس رفت و در آنجا، چند شماره از صور اسرافیل درآورد که چندان فروشی نداشت. در سویس، او نامه‌هایی نگاشته که نشانه روحیه آزادیخواهی و مبارزه او با استبداد محمدعلی شاه، و تلاش برای بازگرداندن مشروطیت است. پس از گریختن محمدعلی شاه، او به ایران بازگشت و نماینده مجلس شد.

در روزنامه صور اسرافیل، مقالاتی از دهخدا هست که سیمای روشنفکر مدرن را به‌خوبی می‌نماید؛ مانند مقاله اقتصادی درباره لغو نظام ارباب – رعیتی، گرداندن حکومت بر اساس مالیات، کمبود آب و… که بسیاری همچنان دامنگیر ماست. اشاعه معارف، قشون منظم، تسهیل حمل‌ونقل، مزید منافع، اعزام دانشجو به خارج، احداث راه‌آهن و…؛ همه اینها در کنار مقالات طنزآمیز اوست؛ به‌نحوی که آدمیت نویسنده مقاله لغو نظام ارباب – رعیتی را نشناخته‌است. دهخدا سپس سیاست را ترک می‌کند و به فرهنگ می‌پردازد. او نخستین کسی است که متوجه اهمیت فوق‌العاده محاورات مردم است و در امثال و حِکم، فرهنگ ادبی عامه را به رشته تحریر درمی‌آورد (با ۵۰ هزار حکمت و کلمات قصار). ۴۰۰ تومان حق‌التحریر گرفت که رقم درشتی بود و همه را برای خیریه داد. همچنین در زمان مصدق، خانه‌اش را فروخت و اوراق قرضه دولت مصدق را خرید تا به او کمک کند. البته مصدق متوجه شد و وادارش ساخت خانه‌اش را پس بگیرد. دهخدا مردم را بسیار دوست داشت. در جنگ اول، به روستایی در کوه‌های بختیاری پناه برد و در اثر مؤانست با فرهنگ لاروسِ همراهش، فکر نوشتن فرهنگ لغت در ذهنش پیدا شد. پس از پایان جنگ و بازگشت به تهران، چهل سال برای گردآوری واژگان پارسی از متون مختلف ادبی کوشید و برای این کار، ۵/۳ میلیون فیش تهیه کرد. چون دو بار نامزد ریاست جمهوری بود (۱۳۰۴ و ۱۳۳۲)، مغضوب دستگاه پهلوی بود و هنگامی که در سال ۱۳۳۴ درگذشت، شمار تشییع‌کنندگان جنازه‌اش، بسیار ناچیز بود.

نویسنده کتاب “تاریخچه طنز ادبی در ایران از کورش تا حافظ ” افزود: دهخدا پایه‌گذار طنز اجتماعی ایران است. پیش از مشروطه، روزنامه‌ها دو دسته بودند؛ چاپ دربار و در تأیید حکومت قاجار، و چاپ خارج از ایران و در مخالفت با آن. اما دهخدا روزنامه‌نگاری ایران را متحول کرد، هرچند بارها به مرگ محکوم شد. اما با همه تهدیدها، هرگز پیگیری مسائل سیاسی را رها نساخت. دهخدا می‌نویسد: «مرا هیچ از نام و نان در تحمل این تعب شدید نبود، جز مظلومیت مشرق در برابر ظلم مغرب… چه برای نان، همه طرق به روی من باز بود… نام نیز تنها چند صباح می‌ماند… و می‌دیدم که مشرق باید به اسلحه تمدن جدید، مسلح گردد.»

سپس استاد مجابی با اعلام اینکه ویراست جدید چرند و پرند با مقدمه‌ای از وی به‌زودی منتشر خواهد شد، چند نمونه از مقالات طنز این کتاب –از نظم و نثر- برای حاضران خواند و به تحلیل سبک کار طنزپردازی دهخدا پرداخت. وی موضوعات دهخدا در چرند و پرند را در سه دسته طبقه‌بندی نمود: رابطه ناهنجار مردم با حکومت، وضع رابطه حکومت با جامعه، و وضع روابط استعماری.

مطابق سنت نشستهای ایران‌شناسی؛ بخش دوم نشست، گفتگو میان دکتر مجابی و حاضران برقرار بود و ایشان به چند پرسش حاضران، به‌ویژه درباره زبان برّای طنز پاسخ گفت.

منبع: وبسایت دانشگاه تهران

صفحه فریز شده منبع

«يادداشتي درباره رمان «گفتن در عين نگفتن» نوشته جواد مجابي (26 دی ماه 1398)

صدسال بيگانه

جواد مجابي، در رمان «گفتن در عين نگفتن» شخصيتي را خلق كرده كه در ابتداي داستان، مانند سرهنگ آئورليانو بوئندياي «صد سال تنهايي» ماركز، در حوالي مرگ ايستاده؛ شخصيتي كه خيلي زود -در فصل دوم- وجوهي از مورسوي «بيگانه»ي كامو را هم به خود مي‌گيرد.

داستان را مي‌توان به دو بخش درهم‌تنيده تقسيم كرد؛ يك بخش كه مربوط مي‌شود به روايت زندگي مردي كه در تمامي داستان نامي از خود ندارد و بخشي وهم‌برانگيز از واگويه‌هاي ذهني يك نقاش و شاعر نودواندي ساله. شخصيت داستان مجابي مانند خودش، شاعر و نقاش است و تمام عمر به نوشتن مشغول بوده. مجابي در اين رمان دست به ماجراجويي مي‌زند. زبان داستان تلفيقي از زبان معيار و زباني است كه مي‌توان گفت ساخته‌ و پرداخته خود نويسنده است. اين عدم يكدستي در زبان، اگرچه كمي داستان را سخت‌خوان مي‌كند اما امتيازاتي را هم براي آن ايجاد كرده است. اين تركيب زباني با حال‌وهواي راوي همخواني داشته و به راوي اين اجازه را مي‌دهد كه بدون ايجاد احساس كسالت در مخاطب، به پرچانگي پرداخته، نگاهي به جامعه و مردم بيندازد و تصويري مردم‌شناسانه را هم ارايه دهد.

رمان، ماجراي مردي است كه پدرش را در حالي به دست قاتلانش مي‌سپارد كه قرار است ارثي عظيم از پدر به او برسد و تمام عمر بي‌نياز از كار كردن باشد. اين ماجراي ارث و ميراث و شبيه شدن پسر به پدر در ميانسالي، محل كشمكش داستان است. «پدرم را دوست نداشتم و او را به كشتن داده‌ام. حس مي‌كردم از او متنفرم و اين حق من بوده ‌است، چون مادرم را كشته بود و اين سزاي مادرم نبود.» در همان ابتداي داستان آمده: «پريروز، ايميلي دريافت كردم كه آخرين نوه‌ام در لاهه يا لاهور مرده و پزشكان مرگش را مشكوك اعلام كرده‌اند.» در ادامه، آنچه در زندگي نقاش نشان داده مي‌شود، زن‌هايي هستند با سرهاي بريده در نقاشي‌هاي او. هيچ‌گاه اثري از فرزندي نيست. مادر اما در تمامي داستان همراه با تصويرسازي‌هاي تلخ حضور دارد؛ انگار كه شخصيت محوري داستان مي‌خواهد انتقام مرگ مادر را از تمام زن‌هاي عالم بگيرد. «نزديك‌تر كه آمد، با تپش‌هاي قلب كودكي‌ام او را باز ديدم. سرش روي گردنش لق مي‌زد، گردن بريده‌اش را ناشيانه با نخ قيطاني معمولي به گردنش دوخته بودند.»

ممكن است در نگاه اول اين‌طور به‌نظر برسد كه شخصيت محوري داستان مجابي، يك انسان ضداجتماع است؛ قضاوت خام‌دستانه‌اي است كه درمورد مورسوي بيگانه هم مطرح شده. درواقع مجدود -شخصيت محوري رمان- خود را اين‌گونه معرفي مي‌كند: «آزار اصلي من از اين زاويه‌هاي تيز و اضلاع نرم جانم است كه نمي‌توانم جمع و جورشان كنم، زاويه‌هاي هوشياري‌ام، با برندگي عجيب‌شان، همواره آماده دريدن موجود خارجي هستند و اضلاع نرم آگاهي‌ام بستر هر گزندي ولو از يك كودك.»

با اينكه بيشتر رمان در فضايي آميخته با بوي نم و خون و در سرداب عمارتي بزرگ روايت مي‌شود، نويسنده با مهارت دست به طنازي هم مي‌زند و از امكانات آن بهره مي‌برد. ««براي آدمي در سن و سال شما اين اتفاق نادر اما طبيعي است!» مي‌خواستم سرش نعره بزنم، الاغ! چطور يك امر نادر مي‌تواند طبيعي باشد.» علاوه بر اين‌دست طنازي در لحن و زبان كه از جنس طنز آثار گذشته مجابي است، او اين‌بار از طنز گروتسك هم در روايت داستان بهره جسته است: «پيش از آنكه درست بشناسمش، سرش را زير آب كردم.»

توانايي در داستان‌گويي و شخصيت‌سازي، اين امكان را براي راوي فراهم كرده كه بدون خروج از فضاي داستان، به نقد اجتماع هم بپردازد؛ تا آنجا كه مقوله‌اي مانند دشنام‌دهي در فضاي مجازي را هم وارد داستان مي‌كند. آشنايي و تسلط نويسنده بر دانش روان‌شناسي و مردم‌شناسي در جملات داستان مشهود است. ردپاي نظريات اريك برن، روانپزشك امريكايي-كانادايي را مي‌توان در طول اثر به ‌وضوح ديد. «فارغ از شماتت و عذاب‌وجداني بوديم كه جامعه بعدا يادمان مي‌داد. در 5،
6 سالگي نه نيروي كشتن داشتيم نه قدرت طغيان و دزدي و تجاوز، اما خيالش را داشتيم و ميل عملي كردن آن را به آينده‌اي ناگزير موكول مي‌كرديم.»

مجابي در اين رمان، خواننده‌اش را با عمارتي كه خشت‌خشتش بوي خون مي‌دهد، تنها مي‌گذارد؛ خانه‌اي با يك انزواي غريب. آدم‌ها به اين خانه راه پيدا مي‌كنند ولي غالبا ديگر زنده برنمي‌گردند. شخصيت محوري «گفتن در عين نگفتن»، بي‌آنكه در شهر و در ميان مردم زندگي كند، سرمنشا همه چيز را از دنياي بيرون مي‌داند. مردم بيرون ديوارهاي اين عمارت مرموز هم در جست‌وجوي آنچه در عمارت مي‌گذرد، فقط مي‌توانند دست به خيال‌پردازي بزنند و در پايان، فقط خواننده داستان است كه با حقيقت آن روبه‌رو مي‌شود.

نویسنده متن: رضا علیپور

منبع: روزنامه اعتماد

تصویر فریز شده

«ما یادگار غمگین اعصاریم / نگاهی به نمایشگاه هشتادمین سال تولد دکتر جواد مجابی» (23 شهریور ماه 1398)

ما یادگار غمگین اعصاریم / نگاهی به نمایشگاه هشتادمین سال تولد دکتر جواد مجابی

نگاهی به کارنامه هشتاد ساله مجابی او را آرتیستی جامع‌الاطراف معرفی می‌کند؛ مجابی، جامع جمیع جهات است و هماره ما از او آموخته‌ایم تا به امروز که ایشان ره‌سپرد آرزوهای ماست.

ما یادگار غمگین اعصاریم / نگاهی به نمایشگاه هشتادمین سال تولد دکتر جواد مجابی

“آغاز خوابگردی بود. سرازیری یکی از فرعی‌های زرتشت را پایین رفتم. زنی در مانتوی شیرقهوه‌ای و مردی گفتگو می‌کردند، زیر شاخه درختی. پس هنوز حرف‌های عادی می‌زدند. از نیمه‌های کوچه جمعیتی را به صف در پناه دیوار دیدم و قدم تند کردم. شبیه صف‌های راسته فروشگاه سپه بود. رفتم ته صف. سایه‌بان‌های بیمارستان افتاده بود بر زمین داغ خیابان. هوا به سینه‌ای نمی‌رسید. اندرونه منقبض. از صف آمدم بیرون و در پیاده رو قدم زدم. روی پله نشستم. نفس عمیقی کشیدم. از هوای پر دود ریه را انباشتم، بی‌فایده، سینه تنگ بود. “مجابی” برابر صفه سنگی با کت و شلوار سیاه دیدم.” (از مرثیه‌نامه غزاله علیزاده در سوگ م.امید)

اینجانب سابقه آشنایی و رویارویی با روزنامه‌نگار و شاعر نام آشنای کهن بوم و برمان، دکتر جواد مجابی، به سال 1354 برمی‌گردد. در یکی از رفت و آمدهای تالارهای نقاشی، شبی در تئاتر شهر به هنگام اجرای کنسرتو دو نفره از “پیر اوربان” و “گی ریبل” دکتر مجابی را دیدم. در آن سال دکتر علی رفیعی نخستین اجرای تئاتری‌اش را پی از مراجعه به ایران، در تالار مولوی بر صحنه می‌­آورد. در حیاط دانشگاه تهران، پیشنهاد گفتگویی با علی رفیعی را به ایشان گفتم که استقبال کرد. هماهنگ با دکتر مجابی، در سه شماره روزنامه اطلاعات به سال 1354، گفتگوی من با دکتر رفیعی چاپ شد و از آن پس با محبت جواد مجابی، در شمار تحریریه اطلاعات کسوت و رخت و ریخت بر تن کردم: محمد ابراهیمیان، احمد سخاورز و عباس صادقی (پدرام) چهره‌های آشنای آن روز روزنامه اطلاعات با سردبیری منصور تاراجی که به قولی با قلم چموشش عالم و ادنی را از دم تیغ می‌گذراند و جریان خاصی به اطلاعات بخشیده بود، در شمار این کارنامه بودند. دکتر مجابی نیز با دقت و درایت، دبیر بخش هنر و ادبیات بود. در آن سال‌ها من نقد تئاتر می‌نوشتم و دکتر مجابی هم از کار و بارم راضی بود. تا سال 55، در جشن طوس و جشن هنر من هم گزارشگر روزنامه اطلاعات بودم. هادی خرسندی در آن سال‌ها چهره دیدنی تحریریه روزنامه بود که شبی را با وی به همراه جواد مجابی در گل رضائیه در تخت طاووس به نوشخواری می‌پرداختیم، یاد باد! در سال 55، من از همکلاسی‌ام بیژن امکانیان دعوت کردم بخش سینمای صفحه هنر و ادبیات اطلاعات را با هماهنگی با دکتر مجابی اداره کند که از آن پس بیژن امکانیان و فریدون جیرانی، نقدهای سینمایی را در این جریده فریده می‌نوشتند. از فیلم خواب‌نامه رحمان سرایدار به کارگردانی خسرو هریتاش تا فیلم غزل مسعود کیمیایی و غیره. من در این سال، از اطلاعات بیرون آمدم که شرحش بماند. البته من از سال 1352 در گروه ادب امروز رادیو نیز در بخش تئاتر با سردبیری نادر نادرپور و به همراه قطب‌الدین صادقی، برنامه آئینه آدینه نقد تئاتر را می‌نوشتیم که بامداد هر جمعه از رادیو دو پخش می‌شد. گوینده‌های ما نیز خانم ژاله صادقی، مولود کنعانی و بهروز رضوی بودند که واقعا به مطالب ما رنگ و رونقی خاص می‌بخشیدند. آن صداهای ملکوتی که حالیا امید دارم هنوز زنده و حنان باشند. آخر شب‌ها که به همراه بیژن و فریدون به منزل دکتر مجابی در خیابان قوام‌السلطنه می‌رفتیم و سراغ “تاری وردی” در کافه ریویرای قوام می‌گرفتیم. در سال 57، آن جمعیت‌ها یکی پس از دیگری فروپاشید و هرکدام به سویی رفتیم، اما این دکتر مجابی بود که باز هم چونان درخت تناور، استوار ماند و فعال و کوشا به جا ماند.

در نمایشگاه نشر ثالث، که نشانگر آن است که مجابی شمع جمعی بود دیدنی و مغرور در آن سال‌ها، همچنان دم به دم خود را به رخ می‌کشید. من بیشتر کارها را پیش از این یا در نمایشگاه‌ها و یا در منزل دکتر مجابی در خیابان قوام‌السلطنه دیده بودم. کتاب‌ها نیز برایم تازگی نداشت، اما تابلوها اگرچه از جلال و اخوان نامی در آن نیست، اما در هر حال اجله بزرگان در آن هستند و هشتاد سالگی مجابی را جشن گرفته‌اند. شادا و حبذا!

دکتر مجابی که مصطبه‌ای همه چشم‌نواز و بدیع را پیش روی‌مان تا سی مهرماه در گالری ثالث پی افکنده است. روزنامه‌نگاری آگاه، پاکدامن و شریف و انسانی بزرگ، حتی بزرگ‌تر از صبغه شاعری‌اش. و اینک نامواره‌ای از مهدی اخوان ثالث که نامش در میان نامداران ثالث مغفول مانده است:

هان کجاست؟

پایتخت این کج آئین قرن دیوانه؟

ما

فاتحان قلعه‌های فخر تاریخیم

ما

یادگار عصمت غمگین انصاریم

ما

راویان قصه‌های شاد و شیرینیم

آه

دیگر ما

فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم

بر به کشتی‌های موج بادبان از کف

دل به یاد فره‌های فرهی در دشت ایام تهی دستیم

تیغ هامان زنگخورد کهنه و خسته

ما

فاتحان شهرهای رفته از یادیم

اما نگاهی به کارنامه هشتاد ساله مجابی او را آرتیستی جامع‌الاطراف معرفی می‌کند. از کاریکاتورها تا کاریکلماتورها. از قصه و شعر تا داستان و روزنامه‌نگاری. خلاصه دکتر مجابی، جامع جمیع جهات است و هماره ما از او آموخته‌ایم تا به امروز که ایشان ره‌سپرد آرزوهای ماست. بهروزی و عافیت و سلامتی‌اش، هماره مسطوره ماست. اما نگاهی به هنرمندانی که درباره هشتاد سالگی مجابی نقد و نظر نوشته‌اند:

منوچهر آتشی: تقصیر مجابی، ذهن فعال و سیال اوست. شاعر میراثی بیکران پشت سر دارد.

رضا براهنی: این مرد وجدان شریف استقلال نویسنده در کشور ماست.

سیمین بهبهانی: جواد شیرین و خندان است. طنز توانمند و زیبایش، هیچ کار او را وانمی‌گذارد. کانون خانواده‌اش کانونی با محبت و گرم است.

اسماعیل خویی: شاعری خوب، داستان‌نویسی بزرگ، سخن‌شناس و باز یعنی سخن‌سنجی نام‌آور و طنزپردازی شیرین سخن.

عبدالعلی دستغیب:در آثار مجابی، طنز و جدی، طیبت و اندوه، مضحکه و غم‌نامه به هم می‌­آمیزد.

محمود دولت‌آبادی: کارش همه عرصه‌ها را در بر میگیرد. در عرصه فرهنگ، من چیزی نتوانستم پیدا کنم که از نگاه مجابی دور مانده باشد. یک مشخصه دیگر، روحیه خوشبینانه اوست در همه حال.

کاظم سادات اشکوری: به یاری تمثیل، شاعر می‌تواند حرف‌هایی بزند. طنز هم راه دیگری است که اندیشه شاعر را باز می‌گذارد.

محمدعلی سپانلو: مجابی یک تجربه‌گراست. در نهضت ادبیات جدید ایران، مجابی در واقع یکی از شاخص‌های این نهضت است. صدای ویژه‌ای داشته و هم تجربه‌های گوناگونی را از سر گذرانده است.

احمد شاملو: با نوشته‌های مجابی از پیش آشنا بودم. با طنز سوزانش. در زبانی فشرده و قالبی تنگ که از مفاهیم چیزی همچون گلوله می‌سازد و نیز با آگاهی او از کاری که می‌کند.

سیدعلی صالحی: شعرهای سرخوشانه آقای مجابی، دقیقا نوعی مقابله انسانی و درست با جامعه‌ای است که افسردگی ملی دارد.

عمران صلاحی: مجابی هم شاعر است، هم طنزنویس، هم نقاش، هم کاریکاتوریست، هم داستان‌نویس، هم رمان‌نویس، هم نمایشنامه‌نویس، هم سناریست، هم موسیقی‌شناس، هم منتقد و روزنامه‌نگار، هم محقق، هم صاحب‌نظر، هم مشوق و هم انسانی بسیار شریف و نارنین.

ژازه طباطبایی: هر کجا از هنرمندان ایران و هنر ایران بزرگداشت برپا بود، یک چهره همیشه وجود داشت: “مجابی” که با صداقت و نیروی عجیبش جلوه‌گری می‌کرد. کسی که با از خودگذشتگی، بدون توقع و پاداشی در تمام این سال‌ها حضور داشت و کوشش داشت راستگو و صادق باشد.

محمود فرشچیان: نازنین می‌­دانم مدتی است با من محبت سابق را ندارید و امیدوارم مجالی باشد که پس از طرح مسائلی واقعا حق را به من بدهید. این روزها بیشتر به یاد آن عزیز بودم.

شمس لنگرودی: من این تاملات فلسفی را که در این شعرهای آخر هست، امروز به عنوان شعر دوست دارم. اسم شعرها را هم خود آقای مجابی گذاشته‌اند: تاملات صبحگاهی. من می‌­بینم شعر مولوی و حافظ و فرناندو پسوآ هم تاملات است.

اردشیر محصص: نظر به عوالم دوستی و مودتی که فی ما بین هست، هر نکته‌ای که از طرف آن دوست بزرگوار در مورد اینجانب به رشته تحریر درآید و یا به سخن شنیده شود، در صحت آن کسی شک نخواهد کرد، حتی اگر خود این جانب هم باشم.

حافظ موسوی: ذهنیت دکتر مجابی پیچیده است. یعنی پرش‌های ذهنی‌اش زیاد است. گاهی در ذهن خواننده قابل جمع نیست.

منبع: هنرآنلاین

صفحه فریز شده منبع

به قلم: همایون علی‌­آبادی

«اشارات رنگین درلفاف موسیقی» در رونمایی کتاب و نمایشگاه پوسترهای موسیقی ایران (6 اردیبهشت ماه 1398)

یک :  وقتی به دهۀ چهل رسیدیم گرافیک ایرانی با ساختن پوسترها واعلاناتی که برای سردر سینماها وتئاتر ومراکزفرهنگی ساخته شده بود و با ایلوستراسیون کتاب ومجلات ادبی ازعلیقلی خوئی گرفته تا جوادی پور و بیوک احمری ومحمدبهرامی وهمکاران شان ،دوران کودکی خودرا گذرانده بود وبا هنرمندانی چون ممیز و بریرانی بلوغی پیش رس را تجربه می کرد. جوانی هنرگرافیک ما در متن هنرهای تجسمی مدرن ایران در یک دهۀ شگفت تکرارنشدنی، یعنی 45تا 55 خورشیدی جریان یافت  خودرا تا یکی دوسالی هم کشانید،پس ازآن به اغما رفت. این که بعدا چه شد موضوع بحث نیست . آن  دهۀ نادر طلائی برای اقتصاد هنروادبیات ایران، ویژگی های چندی دارد که به کوتاهی یاد می کنم :

با گران شدن نفت و سرازیر شدن پترودلارهادرآغاز دهۀ چهل ، تهران ازپایتخت فرسودۀ سنتی به تدریج بدل یک کلانشهر نیمه صنعتی می شد. دراین دهه ، شمایل شهر دگرگون شد ، با پیدائی نهادهای شهری مدرن،   هتل ها ، سینماها، بانک ها و تأسیسات عظیم ، توسعۀ بزرگراه ها و  مراکزخرید وتفریح گاه ها درشمال شهر،مدیران تهران می کوشیدندازتراز پایتخت های مدرن الگوبرداری کنند . بخشی از ریخت وپاش اقتصادی، نصیب طبقۀ متوسط شهری تحصیل کرده ( بازرگانان وبوروکرات ها وتکنوکرات ها )می شد که ازقضا درهرجا درست یا غلط ،حامی هنر ومد روزند. درایران ،تولید وعرضۀ هنردرشرایط نامساعد کمابیش انجام می شده است اما با این رفاه اتفاقی ، آن چه بازار هنر کم داشت مصرف کنندگان هنروادبیات بودند که پیدا شدند . طبقۀ نوکیسۀ متجدد که دستش به دهانش می رسید حالا شایق بود تئاتر مدرن ببیند وفیلم را در سینمای شیک  تماشا کند ، تالار رودکی ویکی دو جای دیگر ، به ارائۀ اپرا وباله و آثارسنفونیک ورقص های محلی تنظیم شده  واجرای موسیقی سنتی وملی توسط گروه های متعدد، می پرداختند و ضرورتا به اسنوبیسم فرهنگی رایج پاسخ می گفتند . بده بستان امورشگفتی زا ولذت آفرین، پدیده ای جهانی است. حالا شهروند باذوق بالای شهری می خواست وفرصت داشت  برنامۀ دلخواهش را  تماشا کند . علاقه داشت بداند در تالارهای موسیقی چه خبراست درجشن هنرشیراز، جشنوارۀ فیلم تهران چه برنامه ای در حال اجراست ، ارکسترفیلارمونیک یا ارکستر ملی چه فعالیتی دارد  ، گروه های هنری داخل کشور یا گروه های مشهوردعوت شده چه شب هائی درکدام سالن یا مرکز هنری پایتخت برنامه دارند. این جا ضرورت پیام بخشی حاد می شد .

دردهۀ45تا55 گرافیک ایران ویژگی جنبش های نوظهورهنری را درخود داشت، شورمندانه و نیرومند ازمراحل نوگرائی وتقلید آثار خارجی عبورکرده وبه عرصۀ نو آوری واستقلال دید رسیده بود.

گرافیست های جوان ، با دانش آکادمیک و ذوق آفرینشگری وآزاد اندیشی افراطی و اعتماد به نفسی که از آن موقعیت خاص زمانی درهنرمندان دمیده می شد ماهیت وابعاد این دورۀ خوشباشی زودگذر را دریافتند وشرایط این بازار هنری نوپدید موقتی را برای خلق آثاردلخواه و آرمانی غنیمت شمردند.آن ها آگاهانه این دوران را، کوتاه ارزیابی می کردند چون دراجتماع خشمگین آن عصر فعالیت های زیرزمینی چریک ها وجریان آشکارروشنفکران معترض به انسداد سیاسی به رغم گشایش اقتصادی وفرهنگی مجاز را می دیدند وبامردم  بهمنی راحس می کردند که حکومت ازشنیدن صدایش کربود.

فرهنگ برای رشدو گسترش خود عرصه وبازار می خواهد ، عرضه وتقاضای سالم متعادلی می طلبد که غالبا تابع روند ناسالم سرمایه داری می شود . دربازار هنرایران، گرافیست های ما با شور جوانی و خلاقیت بی پروا و تأکید بر پایه گذاری یک هنر این جائی واین زمانی که درعین حال جهانی وپیشرو باشد می کوشیدند در عرصه ای که سنت نیرومند پیشین دراین حرفه  وجودندارد هنرضروری گرافیک را به حدی برسانند که تجربه و تخیل شان بدان مجال ظهورمی داد. می دانستند یک حرفۀ جدید زاده می شود واین چندنفر که دستاوردهای نوین این جا وجهان را می شناختند ،با نگاه جستجوگربه منابع جهانی وبومی، کاشفان جسورفضای نامطمئن شدند. آثاری درمنتهای ظرفیت ذهن آفریننده ومخاطب آفریده شد . پیشگامان  درعرصه های نرفته راه هائی می سازند که بعدی ها آن رابدیهی می انگارند. 

دو:   آفرینشگری در حوزۀ گرافیک خاصه در پوستر ، خلاف نقاشی ، فقط معطوف  به کمال هنری وبیان خلاقانۀ دنیای خود نیست بلکه  انجام هدفی جز تحقق خود است، تمرکز بر موضوعی است که تبلیغش می کند.  هنرمند در آن واحد با دوحرکت ذهنی متخالف سروکاردارد، خلق یک اثر کامل هنری که باید تجلی یابد وهمان آن ،پنهان شود تا هدف دوم که موضوع پوسترباشد جلب توجه کند.  این حالت متضاد درهم بافته روند آفرینشی هنرمند را دشوار وگاهی مغشوش می کند که تو اثری بسازی که درعین ظهور فیزیکی غایب شود تا محمل تجلی متافیزیک خود و بودنی دیگر گردد.  درهنرهائی که سفارش مشتری به هنرمندبرای خلق شان، دخیل است مثل گرافیک ومعماری وموسیقی فیلم ، این زندگی دوگانه ( یعنی یک رسانۀ  مستقل خارجی که باید توسط رسانه ای متفاوت معرفی یا کامل شود)،اگربه وحدت ساختاری وتعادل نرسددرمعماری ناهنجاری شهری راپدید می آورددرگرافیک وموسیقی سفارشی ، به جدا افتادگی مادی ومعنوی دوحوزه و نهایتا تناقض انداموار اثرخلق شده ؛ می انجامد .

گرافیستی که درکارخود توانا وشهره است اما موسیقی شناس نیست یا تمایلی برای شناختن کلی باله واپرا و موسیقی ملل ندارد درروند ساختن اثری سفارشی با موضوع کنسرت ها و اجراهای موزیکال، بیشتر به خرج هنر نقاشانه اش درپوستر می پردازد تا خلق اثری که درمتن عوالم موسیقائی حرکت می کند و با بیانی آشنا بدین رسانه می تواند علاقه مندان هنر را به سالن های مورد نظربکشاند. بین حرفه ای های گرافیک ، هنرمندان اندکی هستند که بر هنرهای بین رشته ای اشراف داشته باشند . علاوه بر آن که در رشتۀ اصلی خود – طراحی ونقاشی – صاحب نظر وکارآمدند در هنرهای همسایه چون ادبیات وموسیقی وسینما تمرین عملی ودست گرمی داشته یا با آن بیکرانه ها، آشنائی نظری والفتی آگاهانه به هم زده اند؛ این ها زودتریا بهتر از دیگران می توانند بین دو قلمروهنری پل بزنند.      

 بهزاد حاتم شناسای عوالم موسیقی بوده وبا شیفتگی درگیرآن است .پس هنر طراحی اش را به مقتضای موضوع به فضای ملودی ها و نغمه ها و حرکات ریتمیک نزدیک کرده است .ازآن جا که باله واپرا و نواختن وخواندن بیشتر تجلی موزونیت تن آدمی وظرفیت های پنهان وآشکار تربیت یافتۀ انسان است ، او حرکات تن را بهانه ای کرده تا گاهی با  بازنمائی جزء یا کل بدن خواننده یا رقصنده ونوازنده پیام وایدۀ  فوری خودرا بپراکند ، گاهی با انتزاع حرکات انسانی یا تجرید آلات موسیقی درخطوط هارمونیک ورنگ های رقصان ؛ برای جلب نظر و القای ایده های موسیقائی اش به عابران بیننده بکوشد .  بی آن که عاشق موسیقی باشی پیامت را از حضورحادثه اش با عاشقان نتوانی گفت .   

سه:    شیوۀ طراحی واجرا از تربیت هنری وحرکت اندیشه و تخیل هنرمند درون یک فرهنگ جدا نیست ،حتا اگرالگوی کار ازجائی وفرهنگی دیگر آمده باشد.در آثار بهزاد حاتم چه درپوسترها وچه در بروشورها وکتابچه ها ، مهم ترین ویژگی کارها، ایجاز نمادین وکمینه پردازی تکنیکی است .با کمترین حرکت خطوط ورنگ ها بیان مقصودمی کند .  می گوید ترجیح می دادم به جای ایلوستراسیون ، یک آیکون درست کنم .درپوستر رسیتال پیانو نوین افروز شمائی از ساختارپیانو ودرپوستر رسیتال ویولن فرانکه ، وارکسترمجلسی انگلیس تنها میمی که نشانگردستۀ ویولن است دیده می شود ، گاهی این نماد پردازی به بازی طنزآمیزمی انجامد مثل کنسرت موسیقی رومانی که فقط یک صندلی خالی ( بدون هنرمند والبته هنرش ) دیده می شود و تندترازآن اثر ” نمایشگاه فعالیت های هنری تالار رودکی “است که آن قاب مجلل کلاسیک خط های حاملی را دربردارد که برخودشکل سیاه درهم پیچیدۀ نیست وشی را نشان می دهد . گاهی این کمینه گی ساختاری ،اندکی کاهش می یابد ودر پوستر موسیقی آذربایجانی حرکت آشنای نوازنده باسازش دردو رنگپارۀ درگیرسیاه وقرمز ،نگاه وذهن بیننده را سریعا متوجه واقعه می کند . یک وقت، حجم بیشتری از خطوط لازم می آید ؛دراثردرخشان  بیژن ومنیژه ، علاوه بر خطوط اکسپرسیو دوچهره و درخت سبز عشق، دوتکه  چسبانی از مینیاتور رزمی ، گرفت وگیر مفهوم بزم ورزم  در این اپرا را ،به خواننده می رساند . درمقایسه سه پوستربالۀ هارکنس ، بالۀ بلگراد وبالۀ فلیکس بلاسکا، ما حرکت ایجازی را ازداده های آشنای فرهنگی در اولی، تا نمادگرائی شکلی و رنگی دردوکار دیگرشاهدیم که در بلاسکا، هنرمند بیشترخودرا متعهد به ذوق ومعیارذهنی اش می بیند تا جلب توجه مخاطب. انگار از یک قطعۀ بلند به  ملودی اصلی اش اشاره دارد .چه قدرفاصله گرفته حاتم با این اثر از پوسترهای بالۀ جدید لندن یا اپرای فیدلیو یا اپرای کارمن که با آن جزئیات تصویری ساخته است. حاتم، که درآغاز زیبائی شناسی هنری وعوالم ابداعی نقاشانه اش ذهن ودست را به خدمت بیان نشانه ها و پیام رسانی برنامه های موسیقی گمارده بود درپایان رندانه به موسیقی بیان خاص ذهن خود متعهدگردید واین بی نیازی از بازار شهرت وشغل آسان و ارزان به دست نمی آید.  نمی توانم اشارات شتابزده  به کارهای حاتم را درپوستر وبروشور وکاتالوگ هایش به پایان برم بی آن که از ابداع کاشفانه اش در تلفیق ماهرانۀ قلم خاص خود با سطوح تصویری آثار،حرف دقیق ممیز را تکرار نکنم که نوشته : طرح  جدید خط بهزادحاتم شاید درحدیک نقطۀ عطف درهنر معاصرگرافیک باشد .”  چه حیف که منتقد هنرو نقاش وگرافیست، بر اثر جبر اوضاع، هنرایران را از تکامل تجربه های خویش محروم گذاشت . و چه خوب که آثار پنجاه سال پیش هنرمندان پیشروی کشور،دراین نمایشگاه ،آینه ای راست نماست تا چند وچون آثار دوران بعدش، به ارزیابی تاریخی فراخوانده شود.                                                           

4  اردیبهشت 98/کوی نویسندگان .

«جواد مجابی در مدرسه نویسندگی» (12 بهمن ماه 1397)

جمعه، ۱۲ بهمن‌ماه در یک عصر زمستانی، در مدرسه نویسندگی به همراه جمعی از اعضای دوره آنلاین مدرسه نویسندگی، میزبان جواد مجابی بودیم.

دکتر جواد مجابی، شاعر، نویسنده، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار از تجربیات خودش در مسیر پرفرازونشیب نوشتن و نویسندگی برای حاضران حرف زد:

کار اصلی من با نقاشی شروع شد و یک دوره طولانی حدوداً ۷۰ ساله را به نقاشی پرداختم، اما نقاشی برایم بیشتر یک مسئله شخصی بود و هیچ‌وقت آن‌ها را در نمایشگاه یا گالری عرضه نکردم. بعدازآن می‌توانم بگویم که تمام عمر من به خواندن و نوشتن گذشت. خواندن بیش از نوشتن.

سال‌های خیلی زیادی را تقریباً هرروز یک کتاب یا نیمی از یک کتاب را می‌خواندم. ولع زیادی برای خواندن کتاب در زمینه‌های مختلف داشتم. مثلاً در ۱۵ سالگی که شاهنامه را می‌خواندم وسوسه شدم که داستان بیژن و منیژه را به نثر دربیاورم و در روزنامه چاپ کنم و چاپ هم شد.

همیشه معتقدم که خواندن و نوشتن باید به‌موازات هم پیش برود و هیچ نویسنده‌ای تا پایان عمر نباید از آموختن خودداری کند چون خواندن مداوم است که به ذهن ما مدد می‌رساند که دنیا را بهتر ببینیم و نوذهنی داشته باشیم. ذهن باید مرتب نو شود و خوانده‌ها و مطالعات را بررسی کند.

من ۸۰ کتاب در زمینه‌های مختلف نوشته‌ام که ۷۰ تای آن‌ها چاپ شده. تا سال ۵۷ در حدود ۱۰ کتاب نوشته بودم و از سال ۵۷ که به افتخار خانه‌نشینی نائل شدم به‌طور متمرکز به نوشتن روی آوردم و سعی کردم که صورت حرفه‌ای بنویسم. شاید این یک برنامه خطرناک بوده. از یک‌سو خوش بینانه و از یک‌سو خطرناک. به این معنا که درست است که در بعضی کشورها نوشتن، یک حرفه است ولی در ایران یک حرفه محسوب نمی‌شود.

یعنی وقتی کتاب‌های شما اجازه چاپ نگیرند این حرفه شما عملاً متوقف می‌شود؛ اما من به عواقب این قضیه فکر نکرده بودم که اگر من بنویسم و این آثار منتشر نشود بخشی از درآمدم را از دست می‌دهم. ولی به حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم به‌رغم تمام سختی‌هایی که وجود داشته هیچ‌وقت از نوشتن باز نماندم. به دلیل اینکه شاید نوشتن امری ارادی نیست؛ نوشتن امری ناگزیر است. یعنی یک نویسنده نمی‌تواند ننویسد.

12 بهمن ماه 1397

تصویر فریز شده متن خبر

منبع: مدرسه نویسندگی

«جواد مجابی در درسگفتارهای عبید زاکانی: طنز ایرانی خردورزانه، معتدل و کمتر تخریبگر است» (16 دی ماه 1397)

به گمان من عبید فقط یک شاعر طنزپرداز نیست. دقیقا مثل سنایی یک حکیم، فیلسوف و انسان متفکر و خردورزی است که به وضعیت اجتماعی عصر خود اشراف دارد، مشکلات طبقات مختلف را می‌شناسد و موانع رشد تفکر در جامعه خودش را تشخیص می‌دهد. البته عبید دو نوع کار دارد؛ یک نوع کار در «رساله دلگشا» دارد که بخش اعظم آن لطیفه‌هایی است که از قبل گفته و نوشته شده بود و عبید آنها را ویراستاری ادبی کرده و به بهترین و خلاصه‌ترین شکل بیان کرده است اما آنچه در عبید بسیار اهمیت دارد، «اخلاق‌الاشراف» است که یک رساله فلسفی طنزآمیز است و با یک نگاه ناقدانه، به چندوچون جامعه عصر خود می‌پردازد. عبید در «اخلاق الاشراف» توانسته هم به نقد اخلاقیات عصر خویش بپردازد و هم درعین‌حال الگوهایی از روش و منش آدم‌های متفکر که به آینده نگاه دارند، مطرح کند که این بسیار اهمیت دارد. 
او همچنین گفت: اگر طنز ادبی ایران را به مثابه یک انگشتر فرض کنیم، نگین این انگشتر عبید زاکانی است. این طرف حلقه، نیم‌دایره‌ای است که قبل از عبید قرار دارند و امثال کسانی چون سنایی، سوزنی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ هستند. طرف دیگر نیم‌دایره‌ای است که بعد از عبید قرار دارند و کسانی چون جامی، یغما، ایرج، دهخدا، هدایت و… هستند؛ بنابراین عبید نگین اصلی تفکر طنزآمیز ایران است. شوخی در ایران در طول تاريخ سه شاخه اصلی دارد و طنز، نقد خردورزانه و تردیدبرانگیزی نسبت به موقعیت اجتماعی و انسانی بشر است. طنز موقعیت بشری را محک می‌زند که این بنیادهای یک جامعه را متزلزل و جابه‌جا می‌کند. طنزپرداز هم یک منتقد اجتماعی، ولی نه به صورت جدی، بلکه با لحن شوخی است. 

16 دی ماه 1397

تصویر فریز شده متن خبر

منبع: روزنامه شرق

«جواد مجابی; میهمان ویژه‌ای از ایران در مراسم اهدای جایزه ادبی یونسون در برلین»21 سپتامبر 2018 (30 شهریورماه 1397)

جایزه ادبی اووه یونسون برلین

جواد مجابی، نویسنده معاصر ایرانی به عنوان میهمان ویژه در مراسم اهدای یک جایزه ادبی در برلین شرکت کرد. او در سخنرانی خود به ادبیات معاصر ایران پرداخت و تفاوت‌های نسل نویسندگان پیش و پس از انقلاب را برشمرد.

شامگاه جمعه، ۳۰ شهریور (۲۱ سپتامبر) در سالن سخنرانی ساختمان «نمایندگی ایالت ملکنبورگ فورپومرن» که در مرکز شهر برلین واقع شده حدود ۲۰۰ تن از مسولان فرهنگی برلین و ایالت نامبرده، فرهنگسازان، هنرمندان و دوستداران ادبیات آلمان گرد آمدند تا شاهد اهدای جایزه ادبی «اووه یونسون»* باشند. جایزه را نویسنده آلمانی رالف روتمن ربوده و اهدای آن به شیوه سال‌های پیش برگزار می‌شود اما ویژگی مراسم امسال حضور جواد مجابی، نویسنده ایرانی در آن است.
پرفسور کارستن گانزل، از کارشناسان ادبی مطرح آلمان که از پشتیبانان اصلی جایزه اووه یونسون است، خسته نمی‌شود از اینکه از حضور مجابی در این جایزه و بیش از آن، اظهارات این نویسنده ایرانی در باره هنر و ادبیات ایران، قدردانی کند.
او در گفت‌وگو با دویچه وله می‌گوید: «جایزه‌های ادبی آلمان باید پنجره‌ای شوند رو به جهان خارج از مرزهای این کشور. و چه بهتر از اینکه ما با حضور دکتر مجابی دریچه‌ای گشودیم به ایران، کشوری با فرهنگی کهن و عظیم. آقای مجابی در همنشینی‌ها و سخنرانی‌های خود با فروتنی چشمگیری به ما جنبه‌های دیگری از ایران را نشان داد، جنبه‌هایی خارج از کلیشه‌های رایج در غرب.»
گانزل می‌گوید که سخنان مجابی اکثر شرکت‌کنندگان مراسم اهدای جایزه را تحت تاثیر چشمگیری گذاشته است و کف زدن طولانی پس از پایان سخنرانی را «شاهدی بر این مدعا» می‌داند.
استاد زبان و ادبیات آلمانی تاکید می‌کند: «وجود مجابی در جمع‌های روزهای اخیر امکانی بود برای جامه عمل پوشاندن به یکی از خواست‌های اووه یونسون، یعنی، به جهان دیگران با چشم آنها بنگریم».
منظور گانزل از «جمع‌های روزهای اخیر»، حضور مجابی در دو نشست روزهای پنجشنبه و جمعه است. این نویسنده ایرانی در شامگاه پنجشنبه نیز به دعوت «انجمن فرهنگی مکلنبورگ» در شهر «نوی براندنبورگ» در ۱۸۰ کیلومتری برلین سخنرانی داشت. او پس از معرفی ادبیات ایران در سالن سخنرانی روزنامه «نورد کوریر» با حاضران به بحث و گفتگو پرداخت.

جایزه ادبی اووه یونسون برلین

«تلاش برای همترازی با جهان معاصر»
در مراسم اهدای جایزه ادبی در شامگاه جمعه، پس از سخنرانی چند سیاستمدار و کارشناس ادبی و اهدای جایزه به روتمن، پرفسور گانزل به صحنه رفت و پس از معرفی مجابی به عنوان «یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر ایرانی» از او دعوت کرد، حاضران را با ادبیات ایران آشنا کند.
آنچه میهمان ایرانی انجام داد، باعث برانگیختن حیرت برخی از حاضران شد: گنجاندن تصویری کلی از ادبیات یکصد سال اخیر کشورش در سه صفحه کاغد آ چهار.
جواد مجابی از وجود «دو دوره نسبتا متفاوت» در ادبیات ایران گفت: «دوره نخست ۶۰ سال پاییده و هنوز ادامه دارد». دوره دوم از چهل سال پیش آغاز شده و بی‌وقفه در حال تجربه‌های گوناگون است».
او در ادامه ضمن تاکید بر اینکه تلاش‌های هنری و ادبی در ایران را نباید مستقل از تحولات جهانی، به ویژه تحولات فرهنگی قرن بیستم غرب ارزیابی کرد، به جنبش ملی‌گرایی اشاره نمود، جنبشی که بین دو جنگ جهانی فراگیر بود و «در ایران دو جنبه ظاهرا متضاد را در خود رشد داد: از یک سو روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای درک و تثبیت هویت تاریخی‌شان می‌کوشیدند، به ریشه‌های تمدن و فرهنگ پیشین خود آگاهی یابند، که از طریق بازخوانی اسناد فرهنگی به جامانده میسر میشد. از سوی دیگر برای همترازی با جهان معاصر به تحولات فرهنگی و اجتماعی تمدن‌های پیشرو غربی توجه داشتند.»
مجابی در ادامه سخنانش تصریح کرد که نویسندگان ایرانی «به رهبری جمال‌زاده و هدایت داستان و رمان مدرن را با الگوهای جهانی رشد دادند. چند نسل از آنان (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۶۰) به موضوعات محوری قانون و عدالت و شرایط شهرنشینی حساس بودند. اهل قلم در ادبیات و مطبوعات به کمبود عدالت و قانون‌مداری و رفع تبعیض طبقاتی توجهی خاص داشتند که خواست اصلی متفکران انقلاب مشروطیت ایران بود.»
امید به انقلاب رهایی‌بخش
نویسنده و روزنامه‌نگار با سابقه ایرانی در ادامه گفت که با پایان جنگ دوم جهانی نویسندگان ایرانی تحت تاثیر احزاب چپ و ملی‌گرا، مساله مبارزه طبقاتی، ستیز با استبداد و استعمار و همچنین امید به انقلاب رهایی‌بخش، را مطرح می‌کردند و آثارشان را «ادبیات متعهد» می‌نامیدند. در مقابل «کوشش‌های دموکراتیک برای تحول عمقی جامعه در برابر انقلاب آرمانی شتابناک، کم اهمیت به نظر می‌آمد. در این فضای آزادی‌خواهانه و ستیز با قدرت حاکم، هنرمند در غیاب تشکل‌های صنفی و اتحادیه‌ ها و احزاب قانونی، به عنوان روشنفکری پیشرو، متعهد و مسول پراکندن آگاهی‌های اجتماعی با هدف بیداری توده‌های ستم دیده است. هنرمند این تعهد را اساس تفکر و جان‌مایه خلق آثارش می‌شناسد و از پی چنین تلقینی‌، توقع مردم هم از او جز انجام این رسالت هنری نیست.»
بخش قابل توجهی از منابع الهام بخش نسل‌های اول خالقان ادبیات مدرن ایران، ترجمه آثار جامعه‌گرا و هنرمندان آزادیخواه جوامع باز است. در واقع این آثار بیگانه برای ایجاد یک «جربان نوگرای انقلابی» در میان نویسندگان ایرانی نقش بسزایی داشتند. این نویسندگان «رمان‌ها و داستان‌هایی خلق می‌کردند که در آن، مردم‌دوستی و میهن‌خواهی، مخالفت با ارتجاع و استبداد و سلطه بیگانگان تبلیغ می‌شد. آنان خواهان جامعه‌ای قانون‌مدار و پیشرفته و مرفه و متصل به فرهنگ جهانی بودند.»
مجابی در عین حال تاثیر ادبیات کهن ایرانی بر نویسندگان آن نسل را پراهمیت می‌داند. او تاکید می‌کند: «ذخیره ذهنی آفرینشگران فرهنگی برای خلق آثارشان، ترکیبی متوازن از ادبیات ایران فرهنگی قدیم و هنر و ادبیات و علوم انسانی جدید غرب بوده است. این کار صرفا تبعیت از غرب نبود بلکه میراث بشری طی قرون، حالا در غرب گرد آمده بود.»
نسل پس از انقلاب
جواد مجابی که از ادیبان و روشنفکران مطرح پیش و پس از انقلاب به شمار می‌رود با علاقه زیادی در باره نسل جوان ادبیات ایران صحبت می‌کند، نسلی که «تکیه اصلی خود را از گنجینه میراث فرهنگی خود» برداشته و بیش از پیشینیانش «به میراث جهانی انسان تبلیغ شده» متکی شده است. این نسل در روند پرسرعت جهانی‌شدن و یکسان‌سازی، مانند هم‌اندیشان خود در سراسر جهان «رنگ جهانشهری» گرفته است و «در حال شباهت‌پذیری با هر کسی در هر جای دنیاست.»

جایزه ادبی اووه یونسون برلین

او در ادامه سخنرانی خود پس از تاکید بر اینکه «تقسیم بندی‌های کل‌نگر ادبی، بیشتر برای تشخیص تفاوت‌های عمده است، چون در عرصه علوم انسانی و فرهنگ حکم قطعی کردن روا نیست»، مضامین عمده ادبیات در چهل سال اخیر را چنین برشمرد:
«نخست مرگ‌اندیشی و غنیمت شمردن مجال اندک زندگی، که بخشی از آن امری انسانی و جهانی است اما در تاریخ ما ریشه عرفانی دارد که فنای انسان باعث بقای او دانسته می‌شود. در ادبیات چهل ساله اخیر که به علت انقلاب و جنگ مرگ و میر در جامعه امری عادی و همنشین زندگی بوده است، مرگ در نوشته‌های جوانان حالتی غیرعرفانی یافته است و بیشتر از یک افق بسته و سرنوشتی ناگزیر حکایت دارد.
دوم پرهیز از ایدئولوژی و سیاست‌زدگی است که البته نقیض‌اش را هم درون خود می‌پرورد. انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی در ادبیات نسل‌های پیشین که جمعگرایی و نادیده انگاشتن فرد در گروه را بر محور «ما»ی اجتماعی شکل می‌داد، در این دوره جای خود را به «من» فردی و درونکاوی خویش و بازیابی فردیت داده است.
سوم جنبش نیرومند زنان در این چند دهه باعث فعال شدن صدها هنرمند و داستان‌نویس شده که از نظر کمیت با دوران پیش از دهه ۶۰ قابل مقایسه نیست. زنان بدون افراطگرایی، همترازی جنسیتی و حقوقی خود را می‌شناسند و مطالبات صریح فردی و جمعی خود را به جد در آثارشان مطرح می‌کنند.
چهارم دورشدن از بومی‌گرایی و توجه به فضای جهانشهری است که هویت اقلیم خاصی را بازنمی‌تاباند. نویسنده نمی‌خواهد عمدا خود را به جایی خاص وابسته بداند اگر چه زندگی در یک کشور و یک فرهنگ به هر حال رنگ و بوی آنجا را بر ظاهر یا زیرلایه های متن تحمیل می‌کند.»
نویسنده پرکار ایرانی که تاکنون ۸۰ کتاب منتشر یا آماده چاپ کرده است در پایان سخنرانی خود تاکید می‌کند که نسل‌های جدید در تلاشند، درکی دقیقتر از مدرنیته و جهان معاصر داشته باشند. به گفته او، نشانه‌های «این تلاش فردی و جمعی» را می‌توان در فعالیت‌های همگانی چون انتخابات و تظاهرات شهری دید: «رواداری شوخ‌چشمانه که ضد خشونت عمل می‌کند، طنز کلامی و رفتاری که علیه جزمیت و تعصب شکل گرفته، بردباری و جاه طلبی و اعتماد به نفس که از احساساتی شدن فاصله گرفته و سوی عقلانیت نویافته می‌رود، همه جهانی شدن این نسل و گرایش آنها را به یک میراث بشری، نه منطقه‌ای، نشان می‌دهد که هنوز در آثارشان شکل نهایی و مطلوبش را نیافته است.»
جواد مجابی معتقد است که جوانان ایرانی در حال پی افکندن فرهنگی هستند «که بتواند به گفتگوی زنده و فعال با فرهنگ‌های پیشروی جهان بپردازد. می‌خواهند بیاموزند و بیاموزانند.»
* اووه یونسون یکی از نویسندگان معاصر آلمان است که در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد و در سن ۴۹ سالگی در گذشت. او در آثار خود به مرز و مرزبندی‌های رایج می‌پرداخت و همواره بر تنفر خود از جنگ تاکید می‌ورزید. در مهمترین اثر خود «اتوپیای تسلی‌بخش» تاکید می‌کند: «حتی خودکامه ترین دیکتاتوری هم قادر نیست بر روح قربانیانش تسلط یابد.»

30 شهریورماه 1397

تصویر فریز شده متن خبر

منبع: دویچوله

تصاویر: فرهاد پایار

مجابی: کپی‌رایت با موعظه و اخلاق درست نمی‌شود.«همایش حق مالکیت ادبی؛ گفته‌ها و ناگفته‌ها»09 شهریورماه 1397

 
جواد مجابی در همایش مالکیت ادبی

 

جواد مجابی در همایش مالکیت ادبی

به گزارش ایلنا، جواد مجابی که درهمایش «حق مالکیت ادبی؛ گفته‌ها و ناگفته‌ها» سخن می‌گفت، با اشاره به اینکه این همایش دومین جلسه‌ای با موضوع کپی‌راست است که درآن شرکت می‌کند، گفت: اولین بار در سال 55-56 این موضوع مطرح شد که در آن جلسه ایرج افشار، کریم امامی، احسان نراقی و شاید  نجف دریابندری حضور داشتند و طبیعتا هیچ نتیجه‌ای از آن جلسه حاصل نشد. تنها چیزی که یادم است نراقی در آن جلسه گفت مسئله عجیبی به نظر می‌رسد. عده‌ای از دختران در دانشگاه روسری سر می‌کنند، فکر می‌کنید منشأ آن چه می‌تواند باشد. کسی هم در آن جلسه جواب این سوال را نداد.

این نویسنده افزود: بی‌گمان مسئله مالکیت فکری در این مملکت به هیچ وجه مورد استفاده نیست و اعتباری ندارد. بسیاری از آثار خارجی در زمینه موسیقی، سینما و ادبیات مورد تعرض و تجاوز قرار می‌گیرد و کسانی هستند که منافع آن‌ها اقتضا می‌کند که در برابر مصلحت کشور و مصلحت فرهنگی واعتبار و آبروی مملکت مملکت جبهه بگیرند.

او بیان کرد: امروز بازی‌های زبانی بین ما وجود دارد که به ظاهر فریبنده هستند، ولی باطنی موحشی دارند. گاهی زبان  به وسیله مسئولان خراب شده و پاره‌ای از کلمات و اصطلاحات ایجاد می‌شود، مثلا می‌گویند تعدیل نیرو یا وقتی می‌خواهند فرهنگ دهاتی را بر مدنیت شهری تحمیل کنند، از اصطلاح  مهندسی فرهنگی استفاده می کنند. یا از اصطلاح «بار وظیفه بر دوش سنگینی می‌کند» که مربوط به دوره حمالی است استفاده می‌کنند. باید دید این کلمات از چه فضایی آمده است. همین قضیه، ادبیات حمالی و نقالی را در بخشی از مطبوعات و ادبیات خودمان تعمیم می‌دهم. ما تولیدات ادبی و فرهنگی دیگران را می‌گیریم و عینا نقل می‌کنیم؛ که ادبیات اساسش حمالی و نقالی است. در مطبوعات درباره دریدا مقاله‎های زیادی نوشته می‎شود اما درباره ملک‌الشعرای بهار یا صادق چوبک، چون سواد و مطالعه می‌خواهد، مطالبی نوشته نمی‎شود.

مجابی در ادامه گفت: مهندسی معکوس از آن واژه‌هاست که در نوشته، موسیقی و فیلم تجربه می‌کنیم و قطعات آن‎ها را به اسم خودمان بازسازی می‌کنیم ومی‌گوییم دانشمندان ما با مهندسی معکوس به اینجا رسیده‌اند. آنچه اهمیت دارد، مهندسی مستقیم است. در زمینه مونتاژ و تقلید، مرتب کارهای دیگران را برمی‌داریم  و به اسم خودمان منتشر می‌کنیم. این مساله شاید در یک دوره کوتاه خوشایند کسانی باشد که به آمارها توجه دارند، ولی دیری نخواهد پایید که رسوا خواهند شد. مهندسی فرهنگ وجود ندارد، باید فرهنگ را اعتلا داد. کپی رایت اجازه می‌دهد مهندسی معکوس در زمینه فرهنگی، مسائل فکری و مسائل صنعتی را در جایی متوقف و داشته‌های اندک خودمان را از چیزهای عاریتی جدا کنیم و به آنچه داریم باز گردیم.

او افزود: در صنعت نشر ما ترجمه حرف اول را می‌زند و بعد از آن کتاب‎های مردگان که ناشران با آنها جان می‎گیرند و بعد آثار مولفان که این نیز طبیعی است. اما در کشورهای دیگر نویسندگان و پژوهشگران  آثار خود را عرضه می‌کنند و بعد از آن است که ترجمه اهمیت دارد. نباید نشر مملکت‌مان را به سمت ترجمه ببریم، تنها به این دلیل که  ارزان و سودآور است و کمتر دچار سانسور می‌شود.  

این شاعر در پایان سخنانش اظهار امیدواری کرد که حدود کپی‌رایت  مشخص و قانونمند و این کپی‌کاری‌ها متوقف شود. مجابی تصریح کرد: این کار با موعظه و اخلاق  درست نمی‌شود، بلکه باید پایه قانونی داشته باشد. بالاخره یک روز باید به این قرارداد بین‌المللی بپیوندیم که بیش از این ما  رادزد و خاطی نپندارند.

9 شهریورماه 1397

برای مطالعه کامل خبر اینجا کلیک کنید.

منبع: ایلنا

وقتی فریدون جیرانی سورپرایز شد!«تقدیر از فریدون جیرانی به پاس ۴۳ سال فعالیت خبری » 17 مردادماه 1397

شب تقدیر از فریدون جیرانی

فریدون جیرانی در شبی که به پاس ۴۳ سال فعالیت خبری تقدیر شد، بیان کرد، در زمانی که آموزش‌های خاصی در حوزه روزنامه‌نگاری نبود شانس بزرگی داشت که با جواد مجابی کار کرد.

شامگاه ۱۷ مردادماه جمعی صمیمانه از هنرمندان برپا شد تا برای فریدون جیرانی که سالها در عرصه مطبوعات فعال بوده همزمان با روز خبرنگار بزرگداشتی غافلگیرکننده داشته باشند و در بین مهمانان حاضر جواد مجابی -نویسنده – که اولین دبیر خبر جیرانی بوده بیش از سایرین او را خوشحال کرد.

در این مراسم که در کافه رزوود برگزار شد، علاوه‌ بر جواد مجابی، هنرمندانی همچون ستاره اسکندری، پانته آ بهرام، امین تارخ، مهران احمدی، سیروس الوند، محمد مهدی عسگرپور، حبیب اسماعیلی، بهرام دهقانی، مهدی صباغ زاده، محسن خان جهانی و منتقدانی از جمله شاهین امین، مازیار فکری ارشاد و علی اعلایی حضور داشتند و از نگاه خود درباره جیرانی صحبت کردند.

شاهین امین با اشاره به جنون روزنامه‌نگاری جیرانی ابراز امیدواری کرد که او باز هم فیلم بسازد و کار رسانه‌ای کند. همچنین پانته‌آ بهرام با توجه به شیوه‌ کاری جیرانی او را الگویی دوست داشتنی برای کسانی دانست که جدید وارد این عرصه می‌شوند. او افزود: کسی که جرات می‌کند ژانرش را عوض کند حتما آدم ویژه‌ای است.

ادامه گفتگو را در این آدرس ملاحظه بفرمایید.

منبع: فردانیوز

«زادروز ناصر تقوایی در باغ موقوفات محمود افشار» 21 تیرماه 1397

ناصر تقوایی و جواد مجابی

 

امضا عکس یادگاری توسط ناصر تقوایی برای جواد مجابی

 

کیک تولد ناصر تقوایی

 

جواد مجابی و پوری بنایی

راوی جان و جهان ایرانی در «بزرگداشت عباس کیارستمی در روزنامه ایران» 11 تیرماه 1397

به دور از قضاوت قدرت‌ها

جواد مجابی
شاعر و نویسنده
هنرمندان، ادبا یا حتی روزنامه نگاران از آغاز یا در کنار حکومت‌ها بودند یا خلاف حکومت‌ها حرکت کردند. همیشه فکر می‌کردم که آیا راه سومی وجود دارد که یک فرد فراتر از تأثیر قدرت حاکم یا قدرت افکار عمومی یا قدرت‌های مختلفی که در جامعه وجود دارد به انسان، به تاریخ و جامعه و آنچه در این سیاره جریان دارد نگاه کند؟ و عباس کیارستمی توانست این کار را انجام دهد. او فراتر از قضاوت‌ها فقط به انسان، طبیعت، زندگی و دیدگاه‌های مترقی مدام فکر کرد و فیلم ساخت و با صراحت اما در کمال سادگی در لایه‌هایی زیرین کارش تفکر ایرانی را روایت کرد. او فرهنگ ایران را عمیقاً درک کرد و با این درک برای مملکت کاری کرد که افتخار آن همیشه برای سینمای ایران محفوظ است. او توانست برای سالهای سال نشان دهد که ظرفیت فیلم‌سازی در ایران تا کجا می‌تواند باشد. اگر چه بعد از کیارستمی فیلمسازانی مثل اصغر فرهادی نشان دادند که هیچ گاه عرصه سینمای ایران از آدم‌های متفکر و مترقی خالی نمی‌ماند اما جای او همیشه خالی است.

ادامه مطلب را می توانید در وبسایت روزنامه ایران و یا این لینک مشاهده نمایید.

فقط صلح، آرامش، زیبایی و انسانیت برای ما لازم است. «تئاتر شوایک»

گروه نمایش «شوایک سرباز ساده دل» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، شب گذشته ۲۴ مهر 1396، بعد از اجرای این نمایش، زادروز 79 سالگیِ جواد مجابی را جشن گرفتند.

حمیرضا نعیمی و جواد مجابی در پشت صحنه تئاتر شوایک و کیک تولد سالروز دکتر مجابی


به گزارش خبرنگار ایلنا، گروه نمایش «شوایک سرباز ساده دل» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، شب گذشته ۲۴ مهر، بعد از اجرای این نمایش، زادروز ۷۸ سالگیِ جواد مجابی را جشن گرفتند.

مجابی در این شب، درباره‌ی این نمایش نظرش را ابراز کرد و گفت: معتقدم که این نمایش‌نامه، درست به موقع، و با توجه به نیاز مخاطب، در بهترین شکلی که ممکن بود، اجرا شد. این تئاتر، تراژدی جنگ را به صورت کمیک مطرح می‌کند. با توجه به این نکته که هر تراژدی در نهایت، تبدیل به کمیک می‌شود. «شوایک سرباز ساده دل»، اجرای دقیقی از یک فاجعه‌ی انسانی بود که آدم‌ها دشمنان‌شان را می‌کشند و سپس خودشان را نیز می‌کشند. تفهیم این موضوع با دقت و ظرافت، در دورانی که مسئله‌ی اساسیِ دنیا و منطقه‌ی ما جنگ و خشونت است، کار بسیاری ارزنده‌ای است که آقای نعیمی و دوستان‌شان انجام داده‌اند.

این نویسنده و شاعر افزود: اهمیت نمایش «شوایک سرباز ساده دل»، در این است که در فضای گروتسکی که ترکیبی از فاجعه و مضحکه است، به ضد خشونت‌های رایج و جاری این عصر می‌پردازد و به همه‌ی ماها که در سالن نمایش هستیم یک‌بار دیگر به دقت یادآوری می‌کند که آنچه برای جوامع ما لازم شمرده می‌شود، صلح و آرامش و زیبایی و انسانیت است و هر چیزی که جز این باشد، فقط برای تأمینِ منافعِ سرمایه‌داران و ستم‌گران است.

او در پایان با اشاره به اجرای هماهنگ بازیگرها و دقت عملِ کارگردان، افزود: همه‌ی بازیگر‌ها در سطح عالی اجرا کردند و آنچه مهم است هماهنگی بین تمام سطوحِ نمایش است که دقت کارگردان را نشان می‌دهد. به گمانم نویسنده و کارگردان این نمایش، توانسته یکی از بهترین اجراهایی که ممکن است از این اثر که بارها و بارها اجرا شده و در تمام دنیا مخاطب داشته را برای مخاطب ایرانی عرضه کند. ظرافت این اجرا در هماهنگی کل کار با هم بود که فقط چند نفر دیده نمی‌شدند و بقیه در سایه قرار نمی‌گرفتند. همه‌ی بازیگرها، در زیر یک نور تابان بودند و پیام خودشان را با قدرت منتقل کردند.

منبع: ایلنا

بازدید دولت‌آبادی و مجابی از پروژه بازسازی خانه موزه سیمین و جلال

بازدید دولت‌آبادی و مجابی از پروژه بازسازی خانه موزه سیمین و جلال

به گزارش هنرآنلاین به نقل از روابط عمومی شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، محمد حسین دانایی، خواهر زاده جلال آل احمد ضمن بازدید از قسمت‌های مختلف خانه جلال و سیمین دانشور ، با انتقاد از تأخیر در روند تکمیل این پروژه، گفت: خوشبختانه طی  سالهای 95 و 96 شاهد تسریع در مراحل مرمت و بازسازی پروژه هستیم.
وی با تقدیر از دست اندرکاران در مراحل مرمت و بازسازی پروژه، بیان داشت: بر اساس استانداردهای بین المللی مرمت خانه موزه سیمین و جلال انجام شده است.
در حاشیه این بازدید محمود دولت آبادی نیز که به همراه دیگر هنرمندان و نویسندگان از خانه موزه سیمین و جلال بازدید می‌کردند، از ناشران خواست برای تبدیل این پروژه به نهادی زنده در عرصه ادبیات کشور نسخه ای از کتاب‌های ادبی خود را تقدیم کتابخانه این مجموعه کنند.

جواد مجابی نیز در حاشیه این بازدید افزود: با مدیریت هیات امنایی می‌توان به بهترین نحوء از پروژه بهره برداری کرد.

برای مطالعه ادامه مصاحبه به این لینک مراجعه نمایید.

منبع: هنرآنلاین

1 آبان ماه 1396

بیست و دوم مهرماه زادروز استاد جواد مجابی در مصاحبه با ایبنا

جواد مجابی در مصاحبه با ایبنا به مناسبت هفتاد و هشتمین سالروزش

جواد مجابی، متولد بیست و دوم مهرماه ۱۳۱۸ در شهر قزوین، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار ایرانی است. زادروز مجابی بهانه‌ای شد تا به سراغ عکس‌های گرفته شده از وی در خبرگزاری کتاب برویم و منتخبی از آنها را در قالب یک گزارش تصویری منتشر کنیم.

عکس از جواد رحیمی خبرگزاری ایبنا

سخنرانی دکتر مجابی در 73 مین زادروز استاد محمدرضا شجریان

جواد مجابی در تولد 73 سالگی استاد شجریان

دکتر مجابی در این جلسه با پاسداشت زحمات و فعالیت های هنری استاد شجریان گفت: استاد شجریان در طول و عرض تاریخ ایران دویده، حتی راه نرفته، با انرژی فعال دویده. این مراسم در تاریخ اول مهرماه 1392 به همیت سایت موسیقی ما برگزار شد.

منبع خبر: وبسایت موسیقی ما

منبع فیلم: کانال جواد مجابی در وبسایت آپارات

افتتاح نمایشگاه نقاشی و مجسمه امیر محمد قاسمی زاده

جواد مجابی و امیر محمد قاسمی زاده در مراسم افتتاح گالری نقاشی و مجسمه در کویین سنتر الاهیه

نمایشگاه «نقاشی و مجسمه» امیرمحمد قاسمی زاده روز سه شنبه 14 شهریورماه 1396 افتتاح و آیین جایگذاری نخستین «درخت سفیرِ سبزِ مهربانی»، به همت روزبه نعمت الهی برگزار شد. نمایشگاه نقاشی و مجسمه  امیرمحمد قاسمی زاده ترکیبی از آثار دوره های مختلف است که بخشی از آن (دانته و دیگران و مجموعه  کم تعدادی از چوب زخم ها) پیشتر در خانه موزه دانته در فلورانس به نمایش درآمده است و برای نخستین بار در تهران (کویین سنتر الهیه) برگزار شده است. در این مراسم که اساتید تجسمی، شعر و ادب و موسیقی حضور داشتند، امیر محمد قاسمی زاده از حال و هوای کارهایش برای حاضران و گفت. در قسمتی از این نمایشگاه از دکتر جواد مجابی دعوت شد تا در مورد آثار به نمایش در آمده در این نمایشگاه صحبت کند. این نمایشگاه به مدت دو هفته پذیرای علاقه مندان است.

مراسم اعطای نشان داوود رشیدی با تقدیر از چهار هنرمند برگزار شد

نشان داوود رشیدی در حوزه مطبوعات توسط جواد مجابی شاعر معاصر اهدا شد به عمید نائینی سردبیر ماهنامه «پیام امروز»، برگزیده روزنامه‌نگاری در سال ۱۳۸۱ و سردبیر نمادین دهه ۸۰. مجابی در صحبت‌های کوتاهی در مورد نائینی گفت: «او به معنای واقعی کلمه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و مستقل است. حرفه‌ای بودن به این معنا که؛ همان‌طور که می‌دانیم زمانی روزنامه‌ها سردبیرانی داشتند که روزنامه‌نگاری برایشان در الویت بود و بنابراین اگر عقاید سیاسی کسی مخالف آن‌ها بود ولی روزنامه‌نگار خوبی بود به همکاری خود با او ادامه می‌دادند اما از زمانی  به بعد این سیاستمداران بودند که سردبیر روزنامه‌ها شدند و چون پیش از روزنامه‌نگار بودن، سیاستمدار بودند دیگر عقاید مخالف خود را برنتافتند.»
او افزود: «نائینی عاشق ایده‌های نو اما عملی است و به همین دلیل راهش از خیال‌پردازان و متوهمان جداست. او در ماهنامه «پیام امروز» چنان با قدرت روزنامه‌نگاری خود و با توانایی برقراری توازن میان مسائل مختلف به مسئله مهم قتل‌های زنجیره‌ای پرداخت، که حرفش را به بهترین شکل بیان کرد. نائینی در بسیاری از مواقع یاری‌گر هنرمندان هم بوده است؛ از اهالی قلم تا نقاشان، کم‌اند افرادی که مثل او مواظب حال دیگران باشند.»

1396/06/04

منبع خبر:فرتاک نیوز

اکران مستند پسرک چشم آبی، «موسسه آپ آرت مان»

اکران فیلم مستند «پسرک چشم آبی» با حضور جواد مجابی، حسن لطفی (کارگردان این مستند)، هوشنگ گلمکانی، حمید صدر، کورش شیشه گران، حافظ موسوی، حسن کیاییان، محمد حسینی، ناستین مجابی، پوپک مجابی، فرشته احمدی، جواد میرهاشمی و پژمان موسوی و… در موسسه فرهنگی  «آپ آرت مان» ساعت 18 پنج شنبه دوازدهم مردادماه 1396 به دعوت خانم لیلی فرهادپور برگزار شد.

جواد مجابی در کنار حسن لطفی کارگردان «مستند پسرک چشم آبی» در موسسه «آپ آرت مان» در تاریخ 12 مردادماه 1396

 

اکران مستند «پسرک چشم آبی» در موسسه «آپ آرت مان»

منبع خبر: سایت «تیوال» و موسسه «آپ آرت مان»

تئاتر «لامبورگینی»

پوستر تئاتر لامبورگینی
: سیامک صفرى
: سیامک صفرى، اشکان خطیبى
: سهیل دانش اشراقى
: ایمان یزدى
: مرتضى نجفى
: سهیل دانش اشراقى، بهار نرگسى
: روزبه خورزنى
: ایده ابوطالبی
: ندا عقیقى
: مصطفى پیرهادى
: سجاد دلیری
: گلنوش حمیدى
: سارا حدادى
 : پوریا سورى
: بهمن بابازاده
: آریان امیر خان ( فیلم نیوز)، تئاتربازها
: سهیل دانش اشراقى، امیر حسام میرصادقى
: حامد حکیمى
: امیر حسام میر صادقى

منبع خبر در مورد جزئیات تئاتر، سایت تیوال است.

جواد مجابی
ناستین و جواد مجابی در پشت صحنه تئاتر لامبورگینی همراه با اشکان خطیبی
جواد مجابی در تئاتر لامبورگینی

کاشی ماندگار

کاشی ماندگار بر سر در خانه جواد مجابی نصب شد.

دومین کاشی ماندگار برای شخصیت‌های فرهنگی و هنری کشور بر سردر منزل جواد مجابی نصب شد.

به گزارش ایسنا، دومین کاشی ماندگار شخصیت‌های فرهنگی و هنری کشور روز شنبه ۲۰ خرداد طی مراسمی از سوی سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی بر سردر منزل جواد مجابی شاعر، نویسنده، منتقد هنری و روزنامه‌نگار نصب شد.

جواد مجابی با بیان این‌که این مسأله یعنی نصب کاشی بر سردر خانه شخصیت‌های فرهنگی و هنری فکر خوبی است، گفت: این طرح به شهر هویت می‌دهد و فرق خانه‌ها را مشخص می‌کند. من چند سال پیش مقاله‌ای نوشتم و در آن‌جا بیان کردم که آدم‌های زنده جزو میراث فرهنگی کشور هستند و این‌گونه نیست که صرفاً کسانی که مرده‌اند یا چیزی که از گذشته باقی مانده است، جزو میراث فرهنگی باشد.

او با بیان این‌که فرهنگ امری جهانی است و فقط بومی نیست، بیان کرد: فرهنگ اهمیت بسیاری دارد. با وجود تمام تلاش‌های ما نوعی تبعیض فرهنگی در بین کشورها به‌وجود آمده است. فرهنگ کشورهای ایران، هند و چین به مراتب غنی‌تر از فرهنگ کشورهای اروپایی و غربی است، اما آن کشورها تبلیغات را در دست دارند و داشته‌هایشان را بزرگ‌تر می‌کنند. ما نباید داشته‌هایمان را به رخ آن‌ها بکشیم، اما باید خودمان را ارتقا دهیم. فکر می‌کنم این کار عملی باشد. باید به موج جهانی‌سازی بپیوندیم و نباید سهم خود را نادیده بگیریم. ما نباید تبعیض فرهنگی را فراموش کنیم و یا نادیده بگیریم.

این نویسنده افزود: دولت نباید در فرهنگ دخالت کند، اما باید حامیIMG_20170610_172910 فرهنگ باشد. ما نویسنده‌ها نمی‌خواهیم دولت کتاب‌هایمان را بخرد، اما اگر ممیزی برداشته شود با این مسألۀ غم‌انگیز روبه‌رو نخواهیم بود. به طور مثال زمانی که دانش‌آموزی رمان می‌خواند، پدرش به او می‌گوید رمان نخوان، برو درس خودت را بخوان. تصور می‌کنم این مسئله نباید وجود داشته باشد. باید خدمات آموزشی گسترش بیابد. این غم‌انگیز است که تیراژ کتاب ما به ۳۰۰ نسخه رسیده است. فرض کنیم اگر کتابخانه‌های عمومی تجهیز شود و به طور مثال ۲۰۰۰ کتابخانه داشته باشیم که هر کدام سه نسخه بخرند می‌شود ۶۰۰۰ نسخه و اگر ۲۰۰۰ نسخه هم مردم عادی بخرند می‌شود ۸۰۰۰، که این عدد باید پایۀ تیراژ کتاب در کشور باشد.

او با تأکید بر این‌که کتابخانه‌های کشور باید تجهیز شوند، گفت: امروزه کتابخانه‌های عمومی بیشتر شبیه انبار کتاب است نه کتابخانه. وزارت فرهنگ باید کاری برای تجهیز کتابخانه‌ها کند و زمینه‌های آموزشی را فراهم آورد.

مجابی در ادامه با بیان این‌که سینما دنبالۀ ادبیات است، گفت: نمی‌دانم چرا ادبیات ما در جهان مطرح نشده، اما سینمای ما مطرح شده است. باید بر روی ادبیات سرمایه‌گذاری شود و آثار به صورت دقیق ترجمه شوند و به کشورهای دیگر بروند. به طور مثال، کشور پرتغال بر روی آثار ساراماگو سرمایه‌گذاری کرده است و با وجود این‌که این نویسنده، نویسندۀ متوسطی است در دنیا مطرح شد.

این شاعر اظهار کرد: دولت به جای این‌که قیم فرهنگ شود، بیاید یاورش شود. باید وضعیت فعلی نقد شود. هیچ‌گاه بین نویسندگان با رژیم دشمنی وجود نداشته است. نقد وضعیت موجود مهم است تا وضعیت بهتر شود.

او در پاسخ به این سؤال که طرح کاشی ماندگار در واقع خاطره‌بازی با محل زندگی هنرمندان است، دربارۀ محل زندگی خود گفت: ما از سال ۵۶ در این منزل ساکن شده‌ایم. کوی نویسندگان و مجتمع‌هایی که هست در واقع یک مرکز فرهنگی است که ۱۲۵ خانوادۀ روزنامه‌نگاران در آن‌جا ساکن شده‌اند. در واقع افراد فرهنگی در این‌جا زندگی کرده‌اند و آدم‌های بسیاری در آن‌جا رفت و آمد داشته‌اند. این محل محیط امن و آسایش بود و ارتباط بین ساکنان وجود داشت. این‌جا محل رفت و آمد نسل‌های مختلف فرهنگی و نویسندگان است. درهای این خانه‌ها به روی اهل فرهنگ باز بوده است. ما سعی کردیم این‌جا یک مکان فرهنگی باشد تا محل سکنی. اتفاق‌های مهم ادبی از این اتاق‌ها عبور کرده‌اند و فضای این‌جا از تصاویر آن‌ها آکنده است که باید حفظ شود. البته ما سعی کرده‌ایم که اندکی آن را حفظ کنیم. به طور مثال سخنرانی‌هایی را که برای انجمن‌های ادبی بود ضبط و ثبتIMG_20170610_174313 کرده‌ایم. این محل مکان سکونت نبود و فرهنگ در آن حضور داشت.

مجابی در ادامه یادآور شد:‌ کتابی در حال چاپ دارم که دربارۀ تصاویر و خاطره کسانی است که در این محل رفت و آمد کرده‌اند. در واقع این کتاب هزارصفحه‌ای به صورت بحث و گفت‌وگو و خاطرۀ افرادی است که حضور داشته‌اند و به صورت کتاب منتشر خواهد شد. من معتقدم در کشور ما مشکل کم‌سندی داریم؛ نه این‌که سند نداشته باشیم، در واقع اسناد را باید بیرون بیاوریم و به مردم نشان دهیم.

این نویسنده همچنین گفت: بعد از انقلاب با تعطیلی کافه‌ها این‌جا محلی برای گردآمدن نویسندگان و اهالی فرهنگ و هنر بود. فرهنگ به معنی همزیستی مسالمت‌آمیز عقاید مختلف است؛ کار فرهنگ فارغ از سود و زیانش که بیشتر اوقات زیان آن بر سودش می‌چربد که ایرادی ندارد و امری رایج است، در واقع درگیری ذهن‌ها است. به نظر من این‌گونه نیست که فرهنگ از درگیری ذهن یک نفر صادر شود، بلکه درگیری ذهن عده‌ای است که دربارۀ یک موضوع فکر می‌کنند.

او با بیان این‌که ما زمانی همزیستی مسالمت‌آمیز فرهنگی را خواهیم داشت که فقط به افراد فرهنگی اکتفا نکنیم، گفت: باید پاتوق فرهنگی و تشکل‌های صنفی ایجاد کنیم. کتابخانه‌های عمومی را تجهیز کنیم و آزادی در نشر را به‌وجود آوریم. چاپ کتاب هدف ما نیست؛ هدف ما ارتباط‌گیری با تودۀ مردم است. ما از مرحله‌ای که نیما شعر می‌گفت و آن را تفسیر می‌کرد عبور کرده‌ایم و به جایی رسیده‌ایم که بده بستان بین اهل فرهنگ و مردم به‌وجود آمده است و این بده بستان‌ها باید حفظ شود.

مجابی افزود: نشر در کشور ما جنبۀ دکان پیدا کرده است. به نظرم نشر باید موسسۀ مالی قوی باشد که در آن تمامی مراحل از جمله ترجمه و ویراستاری انجام شود. این‌طور نباشد که هر نشر یک مغازه باز کند و ۱۲ کتاب در آن‌جا بگذارد که کسی آن‌ها را نمی‌خرد. باید در کشور حداقل ۱۰ تا ۱۲ نشر بزرگ وجود داشته باشند که غیردولتی باشند. در کنار آن ناشران کوچک نیز حضور داشته باشند.

این نویسنده سپس درباره طرح نصب کاشی بر سردر منزل شخصیت‌های فرهنگی و هنری این متن را خواند:

درود و سپاس به حاضران گرامی و دوستان عزیز.

نصب کاشی یادمان، برسردر خانۀ هنرمندان و دانشوران از سوی سازمان میراث فرهنگی ایران، بیانگر آن است که آثار آفرینندگان علمی و فرهنگی زنده نیز بخشی از سرمایۀ معنوی ملی شمره می‌شود. این رسم که آثار را آفریننده در زمان ما و پدیدآورندگانش در تابش گنجینۀ دانش و هنر پیشین ایران دیده شوند، مایه دلگرمی کوشندگان ادب معاصر و تشویق نسل‌های بعدی به پیگیری این راه و روش تواند بود. کاشی نشانگر، از چشم رهگذر، مکان عادی را زمان‌روا می‌کند، جایی است در شهر که در آن دانش و فرهنگ به سالیان دراز مشغلۀ ساکنانش بوده است. خلوت هنرمند را برای یکی شدن با خود، با هنر، با عصر خویش نشان می‌دهد. همچنین رفت و آمد چند نسل از فرزانگان زمان در اتاق‌هایش را به حافظه‌ای ماندگار می‌سپارد. این نگاه، داد و ستد عاطفی مردم وطن و فرزندان تاریخیشان را استوار می‌دارد.

اجرای همه‌سونگر این طرح، نقشه‌ای راهنما از حضور پیشینیان کنار نوآمدگان علم و فرهنگ ایران را ترسیم می‌کند. نشان می‌دهد که سودای مداوم فرزانگان، همدلی با مردم و عمرسپاری در گسترش دانش و بینش بشری در کشور و جهان بوده است.

شادمان و سپاسگزارم که آن سازمان محترم همسویی خود را با ملتی بزرگ و فهیم نشان می‌دهد که برپادارندگان فرهنگ انسان‌گرا را از دیرباز تا امروز بازشناخته است. آرزو دارم زمانه چنان سازگار و هموار گردد که نسل‌های فردایی، این وطن و فرهنگ مردمش را عاشقانه بنگرد و خردورزانه، مهربان‌تر از ما، ایران زیبای صلح‌آمیز پیش‌رو را در قلب این سیارۀ مشوش تابان نگه دارد.

مجابی در انتها پیشنهاد کرد نصب این کاشی‌های ماندگار ادامه داشته باشد به خصوص برای مکان‌هایی که الان دیگر نیستند. او گفت: در کشورهای دیگر این امر وجود دارد که پلاک‌های کوچکی برای مکان‌هایی که نویسندگان و یا پژوهشگران در آن‌جا کارهای خود را انجام می‌دادند، نصب شده است. اگر این اتفاق در ایران بیفتد خوب است. مثلا کافه فیروز که زمانی پاتوق نویسندگان بنام بود و صادق هدایت در آن‌جا حضور داشت، الان به بانک تبدیل شده است. من با این موضوع حتی شوخی کردم و گفتم کارمندان بانک در حالی که کار می‌کنند، صداها و همهمه‌هایی می‌شنوند و متعجب می‌شوند که این صداها از کجاست!؟ این صداها همان صدای نویسندگان و هنرمندانی است که در این‌جا جمع می‌شدند. ما می‌توانیم با نصب پلاکی یادآوری کنیم که این‌جا زمانی کافه‌ای بود که نویسندگان در آن‌جا جمع شده و گفت‌وگو می‌کردند.

پوریا سوری مدیر روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نیز با بیان این‌که نصب کاشی ماندگار بعدی برای قیصر امین‌پور (شاعر و استاد فقید دانشگاه) خواهد بود گفت: با توجه به هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده این کاشی بر سردر خانه‌ای که قیصر امین‌پور در باغ فیض داشت، نصب می‌شود؛ البته اگر ساکنان آن‌جا مخالفتی نداشته باشند. همچنین کاشی دیگری در خانه کودکی این شاعر در گتوند نصب می‌شود.

به گفتۀ او، کاشی بعدی نیز بر سردر منزل ناصر مسعودی نصب خواهد شد.

منبع: خبرگزاری ایسنا 20 خرداد 1396

نمایشگاه از کجا تا به کجا

(برای نمایشگاه از کجا تا به کجا (اتودهای هنری و ادبی) در گالری ثالث ارسال شد.)

انگارهها در روند صورتگری 

«انگاره»، پرواز تخیل و تأمل است در یک لحظه ، نوعی کشف وشهود، برقی گذرا از خلاقیت ذهن هنرمنداست که وقتی ازمغز به دست و ابزارآفرینشگری منتقل شد ، نشانه ای از درخشش ناگهانی اش را حفظ می کند . هنرمند نقاش در هنگامۀ آفرینش به ادراک حسی ویژه می رسد که آن را در چند خط مشق گونه ، مهارمی کند . این حس ملتهب ، به پیش طرح خطی یا رنگی، بدل می شود ،سپس  تبدیل به طرح کاملیا تابلوی اجراشده می گردد .اصل تابلو همین اتود شتابناک نیرومنداست که از ناخودآگاه بیرون می پرد وبقیۀ کارحاصل  مهارت درساخت وساز و قدرت به کارگیری دانش و تجربه وذوق فردی است .   

وقتی رمان “برج های خاموشی” را می نوشتم ، انگاره ای از” فراخنا وتنگنا” به ذهنم آمد که حرکت انسان ها درآن، سرگذشت فردی و سرنوشت جمعی را می نمایاند . حس فراخنای انتزاعی  مبدل شد به کویر بی پایان وادراک تنگنای تجریدی شد تاریکنای زندان . وقایع و واقعیات رمان دراین دو عرصۀ متناقض “نامحدود ومحدود”  جریان یافت .  

انگارۀ معماری وشهرسازی ایرانی نیز گاهی چنین انگاشته ای دارد:  حسی ناب که ازجنس آجروسیمان وکاشی نیست،حرکت ذهن است بر بال تأمل وخیال به منظورثبت درک خاصی ازفضا.  دراصفهان از کوچه های تنگ  باریک با دیوارهای بلند می گذری وذله می شوی از حرکت  خود بین فضای محدودکنندۀ گذرگاه . ناگهان پایان کوچۀ باریک کاهگلی، به فضای گشادۀ میدان نقش جهان باز می شود وتو گشاده دل وسبکروح درفضای گستردۀ رنگارنگ، راحتی ونشاط می یابی .  

انگاره ، یا پیش طرح ومشق، گاه می تواند تمامی مشخصات یک کارکامل را در خطوط شتابزده اش داشته باشد یا تنها لمحه ای از دریافت حسی هنرمندباشد که در رستخیزی ناگهان زاده شده اما بالش ووالایش این نوزاده به  زمان و روندفنی بیشتری نیازدارد.  گفتنی است که انگاره وقتی ازذهن به دست منتقل می شود تا تبدیل به ملودی اصلی ، پیش طرح نگاره ، گوهرنمایشنامه ، یا مایۀ اصلی  رمان گردد، دچار افت حسی می شود . خیال آدمی در جانشین شدنش به نشانه های مادی مشترک ، گذری دشوار می پیماید.  آن چه هنرمند در ذهن خود به صورتی تجریدی حس کرده وبرای بازنمائی آن احساس مبهم ،  بی تاب ودست به کار شده است هیچ گاه با همان یگانگی و قوت درعالم خارج زاده نمی شود وغالبا درعبوراز نشانه های قراردادی، با کاهشگری معنائی و تغییرصوری همراه است  ، کمترهنرمندی است که بتواند عین آن چه رادرذهن پرورده توسط رسانۀ درگیرش ، بازنمائی کند .وقتی از انگاره به سوی اجرای کامل اثر می رویم شباهت ها یا تفاوت های اثر با الگوی ذهنی، بیشترنمایان می شود .  ازهمین رو شاهد نارضائی خلاق هنرمندان بزرگی هستیم که می نالند آن چه را اندیشیده اند نتوانسته اند عینا بسازند . همین نارضائی عطشناک ، موجب تکرار وتداوم تقلای آنها برای نمایش کاملتر خیالات وتأملات شان می شود ومیل به انطباق کامل ادراک ذهنی بر تجلی مادی اش ، چون امیدی نومیدوارانه تاپایان عمر ادامه دارد .

انگاره های ذهنی هنرمند( موسیقی دان، معمار، شاعر، نقاش. . .) درهنگام ثبت فوری شان،حامل ناب ترین ونزدیک ترین حس برانگیختۀ فرد خلاق اند که بی اختیار او از عرصۀ ناخودآگاه به مرزآگاهی و عمل می رسند وبی فاصله در نشانگان صوتی وتصویری یا واژگانی؛ نمود می یابند. ازاین منظر، انگاره ها، خصوصی ترین واکنش آفرینشی انسان حساس دربرابر ذهن خود وعالم بیرونی اند. جانمایۀ انگاره ، انگیزش آنی تخیل وتأمل هنرمند است که ساده ترین و نیرومندترین بیان آن را ، درلحظۀ پدیداری اش جستجو می کند و خوشاهنرمندی که چالاک ترین صیاد این برق گریزان است.

مطالب قدیمی تر

بستن منو